×
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
چمن کز گل و غنچه بویی نداشت
سرو برگ جام و سبویی نداشت
ازان حال من دوش پرسید یار
که با دیگری گفتوگویی نداشت
حریفی که بر گریهام خنده زد
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
حیا گر ز عاشق به غایت خوش است
ولی از بتان بینهایت خوش است
دلا هر دم از یار، بهر فریب
به پیش رقیبان شکایت خوش است
چنان خو گرفتیم با ناخوشی
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
آن پری چون زلف در پا میکشد
خلق را در دام سودا میکشد
میشوم آسوده گر دست اجل
از دلم تیر جفا وا میکشد
آه کز بیچارگیها مرگ هم
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
خدنگ تو چون ره به خون میبرد
مرا بر سرره جنون میبرد
به روز شکار تو تیر خدنگ
بشارت به صید زبون میبرد
جنون بین که از بزم او همنشین
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸
به خون چهره میشویم و میروم
دعای تو میگویم و میروم
دل من به دنبال و رو درقفا
ره هجر میپویم و میروم
وداع تو ناکرده، هر سو ترا
[...]