سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۳
مرغک از بیضه برون آید و روزی طلبد
و آدمیبچه ندارد خبر و عقل و تمیز
آن که ناگاه کسی گشت، به چیزی نرسید
وین به تمکین و فضیلت بگذشت از همه چیز
آبگینه همه جا یابی از آن قدرش نیست
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰
نیست از سوز تو جان را نه گریز
سر ندارد ز سر خنجر تیز تو ستیز
ورنه گریز آرزو میبرم آن سوز زهی آتشطبع
خاطرم میکشد آن تیغ زهی خاطر تیز
گفتههای زلف کجم دار به دست و مگوی
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴
خواجه بر مال خود آن گونه رحیم است و شفیق
که به چشم شفقت می نگرد در همه چیز
گر فتد در بره و میش وی اندک خطری
به فداشان بدهد مادر و فرزند عزیز
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۹
داشتی پیشتر ای شوخ به من قهر و ستیز
نرگست عربدهجو بود و دو لب شورانگیز
این زمان با من دلخسته شدی شکرریز
از ادای سخن و از نگه عذرآمیز
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳
بازم از خون جگر دیده تر شد لبریز
پایت از چشم من آلوده نگردد، پرهیز
طفل اشکم نزند پا به زمین از دامن
چه کند پیش پدر هست جگرگوشه عزیز
تو به فریاد رس ای دوست که در روز حساب
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - معجزه حضرت موسی بن جعفر (ع)
آن شهنشاه که در مصر وفا بود عزیز
زد بدان گاو سرپایی و فرمود که خیز
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴
این که بنشسته جنب چیده کتب بر سر میز
دست و رو شسته و آلوده به خون خنجر تیز
کله اش باشد چون برج و دهان چون کاریز
از طراز دومین است و بود صدر تمیز
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » عید نوروز
سال بگذشته بشد، ظرف زمانش لبریز
ریخت بر ساحت این نامتناهی دهلیز
در کف سال نو، آینده اسرارآمیز
همچو مرغی به نوائی هجن و لحن ستیز