گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

هر زمان حال من از عشق تو دیگرگون است

بتو چون شرح کنم حال چه گویم چون است

غم دل سوخت مرا پیش که آرم بزبان

قصه درد درونم که ز حد بیرون است

شده از ناوک آهم دل گردون مجروح

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست

دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است

معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی است

صورت دشمنی آن به که نگویم چونست

دامن عصمت گل چون دردا ز صحبت خار

[...]

محتشم کاشانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

بی‌تو در بزم طرب بس که دلم محزون است

ساغر می به کفم آبلهٔ پرخون است

هرکه بیند به کفش، دستهٔ گل پندارد

بس که آیینه ز عکس رخ او گلگون است

قسمت ما به جهان غیر پریشانی نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۰۵

 

اشک از گرمی آه دل من گلگون است

طره آه من از سلسله مجنون است

سرو آورده خطی سبز ز دیوان قضا

کز جهان دست تهی قسمت هر موزون است

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

کوه کن از طرفی، وز طرفی مجنون است

پر ز عشق است، اگر کوه و اگر هامون است

کیست، کو خانه خراب هوس دنیا نیست؟

یکی از خاک نشینان درش، قارون است

پیش پاکان، همه اقبال جهان ادبار است

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

بیدلی را که گلشن داغ و چمن هامون است

غنچهٔ گلبن امید دل پرخون است

بید بی سرو خوش آینده نباشد در باغ

آری آزادگیی لازمهٔ مجنون است

راستان را نبود ف رق زهم در باطن

[...]

جویای تبریزی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۴ - اکبر گل پیرهن

 

زخم های بدنت گرچه ز حد افزون است

مادر پیر تو لیلا ز غمت مجنون است

عمه ات زینب کبری ز غمت محزون است

خواهر زار تو از غصه دلش پر خون است

ترکی شیرازی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

دلم از وحشت تنهایی شب‌ها خون است

غمم از حسرتِ آن چهره روزافزون است

با تو شادم اگرم جای به دوزخ بدهند

بی‌تو در خُلد برین خاطر من محزون است

دل مجروح من از قطرهٔ خون بیش نبود

[...]

الهامی کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode