سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴
ای که اطفال به گهواره درون از ستمتسور نادیده بجویند همی ماتم را
قفسی شد ز تو عالم به همه عالمیاناینت زحمت ز وجود تو بنیآدم را
وه که تا روز قیامت پی آلایش ملکطاهری از تو نجستر نبود عالم را

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱
عشق سازد ز هوس پاک دل آدم را
دزد چون شحنه شود امن کند عالم را
آب جان را چو گهر در گره تن مگذار
چون گل و لاله به خورشید رسان شبنم را
در وصالیم و همان خون جگر می نوشیم
تلخی از دل نبرد قرب حرم زمزم را
عالم از جای به تعظیم کلامش خیزد
هر که چون صبح برآرد […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲
فقر بی قدر کند سلطنت عالم را
هوس ملک نباشد پسر ادهم را
می کند کار خرد، نفس چو گردید مطیع
دزد چون شحنه شود امن کند عالم را
خرد مشمار گنه را، که گناهی است بزرگ
گندمی کرد ز فردوس برون آدم را
پیش چشمی که شد از پرده شناسان حجاب
شاهدی نیست به از چهره خود مریم را
نیست ممکن، نکند […]

ملکالشعرای بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - نمایندگی ترشیز
دل زجا برد سحرمرغ سحرخیزمرا
مژدهای داد خوشآهنگ و دلاوبز مرا
گفت کازادیخواهان دیار کشمر
برگزیدند به تکریم و به تعزیز مرا
از همه ملک به منشان نگه افتاد ز مهر
زانکه بود از بدی و کژی پرهیز مرا
کرد فارغ زترشرویی بجنورد عبوس
انتخاب هنری مردم ترشیز مرا
خان بجنورد ندانست که مردان بزرگ
میشناسد به واشنتن و پاربز مرا
بر سر دولت بشکست […]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸
گر بهم میزدم امشب مژهٔ پر نم راآب میبرد به یک چشم زدن عالم را
سوز دیرینهام از وصل نشد کم چه کنمکه اثر نیست درین داغ کهن مرهم را
آن پری چهره مگر دست بدارد از جورورنه بر باد دهد خاک بنیآدم را
ای تو را شیردلی در خم هر موی به بندقید هر صید مکن زلف […]
