گنجور

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۰

 

نیک سهل است زنده بی جان کرد

کشته را باز زنده نتوان کرد

شرط عقل است صبر تیرانداز

که چو رفت از کمان نیاید باز

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۱

 

نه عجب گر فرو رود نَفَسَش

عندلیبی غُراب هم‌ قفسش

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۴

 

عالم اندر میان جاهل را

مثلی گفته‌اند صدیقان

شاهدی در میان کوران است

مصحفی در سرای زندیقان

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸

 

اندک اندک به هم شود بسیار

دانه دانه است غله در انبار

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۳

 

آن که در راحت و تنعم زیست

او چه داند که حال گرسنه چیست

حال درماندگان کسی داند

که به احوال خویش در ماند

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۶

 

جهد رزق ار کنی و گر نکنی

برساند خدای عز و جل

ور روی در دهان شیر و پلنگ

نخورندت مگر به روز اجل

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۰

 

هر که را جاه و دولت است و بدان

خاطری خسته در نخواهد یافت

خبرش ده که هیچ دولت و جاه

به سرای دگر نخواهد یافت

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۱

 

مردکی خشک مغز را دیدم

رفته در پوستین صاحب جاه

گفتم ای خواجه گر تو بدبختی

مردم نیکبخت را چه گناه

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۵

 

ای به ناموس کرده جامه سپید

بهر پندار خلق و نامه سیاه

دست کوتاه باید از دنیا

آستین خوه دراز و خوه کوتاه

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۷

 

سرکه از دسترنج خویش و تره

بهتر از نان دهخدا و بره

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۳

 

ندهد مرد هوشمند جواب

مگر آن گه کز او سؤال کنند

گرچه بر حق بود مزاج سخن

حمل دعویش بر محال کنند

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۰

 

گر به‌ محشر خطابِ قهر کند

انبیا را چه جایِ معذرت است

پرده از رویِ لطف گو بردار

کاشقیا را امیدِ مغفرت است

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۲

 

نرود مرغ سوی دانه فراز

چون دگر مرغ بیند اندر بند

پند گیر از مصائب دگران

تا نگیرند دیگران به تو پند

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۳

 

شب تاریک دوستان خدای

می‌بتابد چو روز رخشنده

وین سعادت به زور بازو نیست

تا نبخشد خدای بخشنده

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۲

 

آن که حظ آفرید و روزی داد

یا فضیلت همی دهد یا بخت

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

شب، پراکنده خسبد آن‌که پدید

نَبُوَد وجهِ بامدادانش

مور، گِرد آوَرَد به تابستان

تا فَراغت بُوَد زمستانش

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

تشنگان را نماید اندر خواب

همه عالَم، به چشم، چشمهٔ آب

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۸

 

کس نبیند بخیل فاضل را

که نه در عیب گفتنش کوشد

ور کریمی دو صد گنه دارد

کرمش عیبها فرو پوشد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » خاتمهٔ گلستان

 

ما نصیحت به جای خود کردیم

روزگاری در این به سر بردیم

گر نیاید به گوش رغبت کس

بر رسولان پیام باشد و بس

سعدی
 
 
۱
۶
۷
۸
sunny dark_mode