نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳ - معراج پیغمبر اکرم
شبروان را شکوفه ده چو چراغ
تازهرو باش چون شکوفه باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران
آنچنان گورخان به کوه و به راغ
گور که داغ دید رست ز داغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرامگور
شبی از پیش برگرفته چراغ
کوه و صحرا سیهتر از پر زاغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
بانگ دزدیده بلبلان را زاغ
بانگ دزدی درآوریده به باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
صبح رویت دمیده چون گل باغ
چون نمیرم برابرت چو چراغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
سوز تو زنده دادم چو چراغ
زنده با سوز و مرده هست به داغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
شد برافروخته چو سبز چراغ
سبز در سبز چون فرشته باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
قدی افراخته چو سرو به باغ
رویی افروخته چو شمع و چراغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
هریک از بهر آن خجسته چراغ
کرده مهمانییی به خانه و باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
تا بدان چاه و آن خجسته چراغ
که ز تاریکیش رساند به باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
چون رسیدند پیش صفه باغ
شمع بر دست و خویشتن چو چراغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
در کنار آنچنان که گل در باغ
در میان آنچنان که شمع و چراغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
جعد بر جعد چون بنفشه باغ
به سیاهی سیهتر از پر زاغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
گفت این شخص را به وقت فراغ
از پس من بیاورید به باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
مرد هر هفتهای ز راه فراغ
به تماشا شدی به دیدن باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
در دل افتادشان که در دو چراغ
تندبادی رسیده است به باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
بادی آمد به کف گرفته چراغ
باغبان را به شهر برد ز باغ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم
من بدو زندهدل چو شب به چراغ
او به من شادمان چو سبزه به باغ
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - وله ایضاً فی صفة الفرس
ای ز انعام های گوناگون
کرده جودت بر اهل فضل اسباغ
نیست بر چهرۀ عروس سخن
جز ز خطّ مسلسلت اصداغ
تا برو موکب تو پی سپرد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۰
عیسی روح گرسنهست چو زاغ
خر او میکند ز کنجد کاغ
چونک خر خورد جمله کنجد را
از چه روغن کشیم بهر چراغ
چونک خورشید سوی عقرب رفت
[...]