عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸
نعره زد عشق دین ما بگریخت
کفر نیز از کمین ما بگریخت
بسکه شد ابر گریه آتشبار
تخم عیش از زمین ما بگریخت
در دم نزع یار غم گردیم
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳
گرد محنت به طوف منزل ماست
زهر غم تشنه ی لب ماست
برق آتش فروز جوهز کل
دود اندیشه های باطل ماست
در مبندید بر رخ رضوان
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷
جان ز شوق لبت شکر خاید
دل به دندان غم جگر خاید
ظن پیری مبر که نغمهٔ کام
بخت بر آب و دیر تر خاید
دل آشفته بخت من تا چند
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶
اهل همت لب از دعا بستند
کمر خدمت رضا بستند
گرد آیینه بود جاه جلال
باز آئین غم کجا بستند
مژده ریزند بر سر و دستار
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴
گر خدا یار دلنواز نداد
به نوازش مرا نیاز نداد
آن که خوی پلنگ داد مرا
دل و طبع زمانه ساز نداد
دردم افزود روز کوته وصل
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵
جان به یاد لبت، شکر خاید
دل به دندان غم، جگر خاید
ظن سیری مبر که لقمهٔ خام
بخت پیر است و دیرتر خاید
دل آشفته بخت من تا چند
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸
از سخن شهد ناب می چکدش
وز تبسم شراب می چکدش
می توان گفت از آن طراوت حسن
کز جبین آفتاب می چکدش
که زد این نیش بر دل گرمم
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸
تا بدانی که دوستدار کشی
نکشی چون من، ار هزار کشی
تا کی از عشوه نیم مستان را
بشکنی جام و در خمار کشی
آتشم زن که زنده گردم باز
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲
چندم ای نالهٔ سحر بکُشی
هر دم از آتش دگر بکُشی
دَرِ این دودگه دلا در بند
چندم از آه بی اثر بکُشی
این که پروانگی کنم، ترسم
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۷ - در مدح میر ابوالفتح
عشق کو، تا خرد بر اندازد
عود شوقی به مجمر اندازد
درد را در دلم بپالاید
عافیت را به بستر اندازد
مرغ جان را ؛ برد، بباغ گلی
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۱۰ - در مدح حکیم ابوالفتح
صاحبا عید بر تو میمون باد
عید نیز از رخت همایون باد
هر متاعی که ملک تهنیت است
نزد روز و شب تو مرهون باد
آستانت پناه دورانست
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۲۳ - درستایش حکیم ابوالفتح
صبحدم کز دریچه ادراک
نگرستم به ساحت افلاک
شاهد طبع خویشتن دیدم
رسته از قید آب و آتش و خاک
بند برقع گشاده و سرمست
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۴۳ - چیستان در وصف شمع
چیست آن جوهر هدایت فن
آسمان مولد و زمین مسکن
شوخ آیینه روی روشندل
رند ژولیده موی تر دامن
سوزش در حراست رشته
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۴۹ - در مذمت می
کردم ز شراب ناب توبه
وز گفته ناصواب توبه
میساختمش بباده ممزوج
بی خستگی از گلاب توبه
در لفظ شراب چون بود آب
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۵۴ - در منقبت حضرت ختمی مرتبت (ص)
ای دل راهزن که از عرشم
به حضیض ثری فرستادی
ای ستم دوست کز در خلدم
به مضیق بلا فرستادی
ای غلط سیر کز ره قدسم
[...]
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۶۲ - در حسب حال خود گوید
گر به دل خوش غنودمی چه غمستی
بی غم اگر شاد بودمی چه غمستی
اینکه بچندین حیل سبک شوم از غم
غم به غم ار در فزودمی چه غمستی
این که بسودم بدیده کحل رعونت
[...]
عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱ - ذوق دریوزه!
نه از آن دیر بخشد ایزد کام
که دهد جلوه کبریایی را
زان توقف کند که دریابی
ذوق در یوزه گدایی را
عرفی » قطعات » شمارهٔ ۹ - درشکایت روزگار
عرفی آغاز گریه کن شاید
این کهن خاکدان خراب شود
ناله ای کن مگر ز تأثیرش
دهر نامهربان خراب شود
از فغان سینه ریش و غم برجای
[...]
عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - مطایبه
ای که از تهمت مؤثر تو
عدل با علم منقسم گردد
بشنو این قطعه کز لطافت آن
تهمت و طعنه منهزم گردد
دل عرفی نگر که در شهوت
[...]
عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - نشاه دل
هیچ دل راه بر درش نسپرد
که بسرحد کاملی نرسید
مشت خونی که ما بیروردیم
بحد نشاه دلی نرسید