گنجور

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶

 

چون به عشق مجاز نیست نیاز

به دوگیتی هواپرستان را

ظلم باشد که سر فرود آید

به دوگیتی خداپرستان را

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

بسکه سرگرم حجت خویشند

غافلند از خدا اولوالالباب

ای خوشا حال عارفی که ز شوق

همچو دیوانه بر درد جلباب

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

مردکز عیب خویش بیخبرست

هنر دیگران شمارد عیب

جام بیچارگان چرا شکند

آنکه مینای می نهد در جیب

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

استرم را اگر فرستادی

نکنم جز به مردمی یادت

معنی آن فلان تحیاتست

وان فلان روح پاک اجدادت

ورنه‌گویم که آن فلان ذکرست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

ای که از عشق و عقل می‌لافی

هست نیمی دروع و نیمی راست

عقل داری ولی نداری عشق

زان وجودت اسیر خوف و رجاست

عشق را با امید و بیم چکار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

ظلم ظالم ذخیره‌ایست نکو

که در آخر نصیب مظلومست

ظالم خیره عاقبت چو بخیل

خویشتن زان ذخیره محرومست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

رنج بیوقت و مرگ بی‌هنگام

پیشکار وبا و طاعون است

چون کسی بی‌محل به خشم آید

زود بگریز ازو که مجنون است

ساده‌رویی که میل باده کند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

نفس امارهٔ تو دشمن تست

چون شود کشته دوست گردد دوست

تن تو پوست هست و مغز تو جان

مغزت ار آرزوست بفکن پوست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

ذکر خیری که پیش ازین بودت

از تو و رفتگان ملعونت

به دو فتحه فزون و یک یا کم

باد تا روز حشر در کونت

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

آه مظلوم تیر دلدوزیست

که ز شست قضا رهاگردد

گر رسد بر نشان عجب نبود

تیر از آن شست کی رها گردد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۷

 

نفس کافر زنی است زانیّه

که به بیگانه رام می گردد

بسته از روزی حلال نظر

پی رزق حرام می گردد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

آنکه تیز از لطیفه نشناسد

چه خبر از اصول دین دارد

نیست‌ جرمش ز بانگ بی‌هنگام

چکند بینوا همین دارد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۹

 

مست کز بول خود وضو گیرد

از چه آن را طهارت انگارد

حال احمق به دوستیست چنانک

بدکند با تو نیک پندارد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۲

 

کار خود را به کردگار گذار

تا ترا مصلحت بیاموزد

لطف او بی‌سبب سبب سازد

قهر او با سبب سبب سوزد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۳

 

ای پسر نیست حرص را پایان

زانکه با هر تنی درآویزد

پیش هر منعمی که بنشیند

به تمنای سود برخیزد

آبروی کسان ز آتش آز

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۴

 

گر تو جانی دهی به بوسهٔ من

بوسهٔ من هزار جان بخشد

بهر یک نیم جان کجا عاقل

به کسی عمر جاودان بخشد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

بکن ای نفس هرچه می‌خواهی

لیک با جاهلان مکن پیوند

جاهل ار فی‌المثل برادر تست

آخرت زو رسد هزار گزند

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

ای دل آن کس که خویش را نشناخت

مر خدا را شناخت نتواند

تا نگوید به ترک هستی خویش

نرد توحید باخت نتواند

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

چه غم از بینوایی آن کس را

که کَرَم باشد و درم نبود

کرم بی‌درم از آن بهتر

که دِرم باشد و کَرَم نبود

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶۰

 

آوخ آوخ که مرگ نگذارد

که کس اندر جهان زید جاوید

نه ز بهمن گذشت نز دارا

نه فریدون گذاشت نه جمشید

چون وزد باد او به گلشن بود

[...]

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode