آوخ آوخ که مرگ نگذارد
که کس اندر جهان زید جاوید
نه ز بهمن گذشت نز دارا
نه فریدون گذاشت نه جمشید
چون وزد باد او به گلشن بود
نخل تن بیثمر شود چون بید
سپس رفتگان بسی دیدیم
جنبش تیر و گردش ناهید
نیز بی ما بسی بخواهد تافت
جرم مهتاب و قرصهٔ خورشید
شکر یزدان که مهر آل رسول
دهدم بر خلود نفس نوید
به امید بزرگ بارخدای
بگسلانیدهام ز خلق امید
چه ازینم که روزگار سیاه
نامه گو باش روز حشر سپید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی موضوع مرگ و نابودی در زندگی انسانها پرداخته است. شاعر به این موضوع اشاره میکند که هیچکس نمیتواند از مرگ فرار کند و همهی بزرگان و شخصیتهای تاریخ (مانند بهمن، دارا، فریدون و جمشید) نیز سرانجام میمیرند. او از تغییرات طبیعی و گذر زمان صحبت میکند و اینکه همه چیز در گذر است. در انتها، شاعر به خداوند امید دارد و از او میخواهد که او را از وابستگی به مخلوقات رهایی بخشد و به روزی دیگر (روز قیامت) امیدوار باشد.
هوش مصنوعی: ای کاش، ای کاش که مرگ مانع از آن میشود که کسی در این دنیا به جاودانگی برسد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچکدام از شخصیتهای بزرگ تاریخ و افسانهها، مانند بهمن، دارا، فریدون و جمشید، نتوانستهاند از زمان فراتر بروند و همه آنها در برابر گذر زمان و چالشهای آن ناتوانند. در واقع، هیچکدام از این شخصیتها نمیتوانند بهطور کامل بر شرایط و سرنوشت غلبه کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که باد به باغ بوزد، درخت نخل که ثمر ندارد، مانند درخت بید خواهد شد.
هوش مصنوعی: پس از رفتن بسیاری از افراد، حرکات تیر و چرخش سیاره ناهید را مشاهده کردیم.
هوش مصنوعی: حتی بدون وجود ما، باز هم نور ماه و خورشید درخشش خود را خواهد داشت و ادامه خواهد داد.
هوش مصنوعی: سپاسگذارم از خداوند که عشق و محبت خانواده پیامبر را به من عطا کرده تا در ابدیت زندگی جاودانیم نویدبخش باشد.
هوش مصنوعی: به لطف و رحمت خداوند بزرگ، از مردم و وابستگی به آنها ناامید شدهام و امید خود را فقط به او سپردهام.
هوش مصنوعی: روزگار سیاه و نامناسبی دارم، اما برای من اهمیتی ندارد چون در روز قیامت، همه چیز روشن و نمایان خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاو مسکین ز کید دمنه چه دید؟
وز بد زاغ بوم را چه رسید؟
کوی و جوی از تو کوثر و فردوس
دل و جامه ز تو سیاه و سپید
رخ تو هست مایهٔ تو، اگر
مایهٔ گازران بود خورشید
چون همی بودهها بفرساید
بودنی از چه میپدید آید؟
زانکه او بوده نیست و سرمدی است
کانچه بوده شود نمیپاید
وانچه نابوده نافزوده بود
[...]
پرده گل همه صبا بدرید
کرد چهره به شرم شرم پدید
ابر پوشید روی ماه وز برق
رایت روی ماه بدرخشید
با صیادوار دست گشاد
[...]
ای برآرندهٔ مه و خورشید
نقشبند جهان بیم و امید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.