گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳

 

دل ز جور فلک بجان آمد

بفلک بر نمی توان آمد

تا حدیثت شنید عیسی دل

بزمین باز از آسمان آمد

هر کجا جرعه تو ریخت بخاک

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰

 

جان به فکر جهان نمی‌ارزد

این جهان هم به آن نمی‌ارزد

بر زمین یک زمان چو دلتنگی

به زمین و زمان نمی‌ارزد

سود عالم زیان عاقبت است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴

 

فکر وصلت کسش خیال مباد

کس در اندیشه محال مباد

در پریزاده مردمی نبود

آدمی زاده را زوال مباد

گر بنوشی بجای می خونم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۰

 

کس به هجر تو یار کس نشود

روز محنت دوچار کس نشود

یارب ای سرو ناز چون تو کسی

فتنه روزگار کس نوشد

هرکه زار از خزان هجر تو شد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۴

 

حال من دور از آن جمال مپرس

رنگ و رویم بین و حال مپرس

پرسی از من که چیست حال دلت

گر ز من میکنی سیوال مپرس

عشق از آغاز حال خون رز است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۹

 

گر کشد خاطر حزین باری

بار خوبان نازنین باری

من که بیمار یک نگاه توام

گر نمی پرسیم به بین باری

چون ندارد گریز حسن از عشق

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۱

 

گر بود یوسفش گرانجانی

بگرانجانی خود ارزانی

وقت آن خوش که از سبکروحیست

همچو ساغر گشاده پیشانی

تا نگردد ز گریه دیده سپید

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode