اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۹
خار گلزار وفا گل میکند
بیزبانی کار بلبل میکند
با دلش یکرنگی ما بیشتر
عشوه در کار تغافل میکند
مفت من آیینه روی تو را
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵
داردم شوق تو بیتاب سفر
شمع بزمم شده مهتاب سفر
بستر راحت من سیماب است
در وطن برده مرا خواب سفر
شوق خضر ره و من باد صبا
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۹
هیچ دانی که چرا خوش چشمی
از برای دل ما خوش چشمی
به تمنایی حیرت چه کند
سخت شوخی و بلا خوش چشمی
سرمه در چشم نگاهی نکنی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶
غم عشقت زده ره خواب مرا
کرده پر کاسه خوناب مرا
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳
کرده ای لبریز می جام مرا
دیده ای فال سرانجام مرا
می رود از خاطرت بی اختیار
گر نویسی بر زبان نام مرا
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۱
مست می آمد و آیینه به دست
مژه دارد گل خورشید پرست
شوخی مشرب خود را نازم
هر گه از دام تمنای تو جست؟
مرد در عالم معنی هم مرد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵۱
ظلمت شب پردگی راز کیست
نور سحر آینه پرداز کیست
ناله جانسوز بر آرد سپند
سوختم این شعله آواز کیست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۹۰
دوستی پیش رخت ارزان باد
خانه خاطرت آبادان باد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱۰
وطنم بی تو سفر می گردد
طاقتم زیر و زبر می گردد
بعد عمری که به برآمده ای
تیر مژگان تو بر می گردد
چقدر نام خدا خوش چشمی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۱
مگریز ای گل رعنا مگریز
نشدم سیر تماشا مگریز
سرو از سایه گریزان نشود
گر پری نیستی از ما مگریز
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۸
باده در میکده گشت آیینه
خم سکندر شد و خشت آیینه
باده نوشید گلستان ساغر
روی خود دید بهشت آیینه
بیدلی کم سخنی کم نگهی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۳
نازکی سیر بناگوشی کسی
تازگی سیر برو دوش کسی
خرمن نازک تنی بالیده تر
گل نمی گنجد در آغوش کسی
کشتی شمشاد و سرو افتادگی
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱
موسم جوش گل و نسترن است
لاله تریاکی سیر چمن است
شوخ چشم است ز بس نرگس باغ
غنچه در پردهٔ صد پیرهن است
سوسن از قشقهٔ زرین در باغ
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
همتم کم نتواند برداشت
دولت جم نتواند برداشت
گر دو تا نیست قدم از ضعف است
قامتم خم نتواند برداشت
هر قدر راندم از جا نروم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۷
گل به آن روی نکو می ماند
مل به لعل لب او می ماند
ماه اگر ماه شب چارده است
بی کم و کاست به او می ماند
ستم و جور بمن می گذرد
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۶
دلم از هجر تو خون است امروز
آفت صبر و سکون است امروز
لبی از بادهٔ لعلی ترکن
نوبهار است و شکون است امروز
عالم از جلوهٔ رنگین هوا
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۹
سبزه پامال شد از نرمی خویش
لاله داغست ز خون گرمی خویش
عزلت آن کس که پی شهره گزید
رفته در پردهٔ بی شرمی خویش
جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰
چیست آن جانور روشن رای
که بود پاش یکی با گردن
زندگی باعث نابودی اوست
تندرستیش بود در کشتن
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰
لغزشی خورده ز پا تا سر ما
خنده دارد خط بیمسطر ما
ذره پر منفعل اظهار است
کو هیولا و کجا پیکر ما
مینهد بر خط زنهار انگشت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴
بیتوچون شمع زضعف تن ما
رنگ ما خفت بهپیراهن ما
نقش پاییم ادبپرور عجز
مژه خم میشود از دیدن ما
خاک ما گرد قیامت دارد
[...]