گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

همتش نگذرد زفرج و گلو

داند از امر، فانکحوا وکلوا

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول

 

چرخ در گردش از این بانگ و نوا

کوه در رقص از این صوت و صدا

شیخ بهایی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی

 

حیلتی تازه برانگیخت که تا

ریش خود سازد از آن کفش رها

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵

 

گرچه ما بی سر و پائیم و گدا

سر نهادیم تو را بر کف پا

ادیب الممالک
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۲ - هدیۀ عاشق

 

خود ندانست مگر عاشق ما

که ز خوبان نتوان خواست وفا

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۴ - بی خبری‌!

 

همه گویندکه بی‌چون و چرا

نیست موجود دگر غیر خدا

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج

 

چون کند قافله کوچ از صحرا

می‌نهد آتشی از خویش به جا

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج

 

زیر سر کن ز ره مهر و وفا

گوشه‌ای بهر پذیرایی ما

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » شکوهٔ عروس از مادر شوهر!

 

گفت خواهی که شوم ازتو رضا

دورکن مادر خود را ز‌ینجا

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » دیدار سواری ز پیر زال در بیشه

 

روی آورده به درگاه خدا

کند از مهر به فرزند دعا

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » دیدار سواری ز پیر زال در بیشه

 

می کنی باز به درگا‌ه خدا

به چنان ظالم غدار دعا؟

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » بانگ هاتف

 

گر بود هیچ دلی عرش خدا

بود آن دل‌، دل مادر تنها

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » خاتمه

 

از توگر مادر تو نیست رضا

دان که راضی نبود از تو خدا

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۶ - نصیحت

 

گر توانی به خلایق ز وفا

باز کن راه کرم باب عطا

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode