گنجور

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۲ - به یکی از یاران دیرین نگاشته

 

باقرای خاک درت سرمه بینائی من

کوته از پایه تو دست شناسائی من

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۲۶ - به مهربان دوستی نگاشته شد

 

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۰ - به یکی از دوستان نزدیک نوشته

 

مکن افسانه ما گوش که این مایه غم

حیف باشد که بر آن خاطر خرم گذرد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته

 

نه که خاموشیم از ذوق فراموشی بود

که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۶ - به یکی از نزدیکان نگاشته

 

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۴ - به دو تن از دوستان نگاشته

 

کز خیال تو بهر سو که نظر می کردم

پیش چشمم در و دیوار مصور می شد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

کاسه پر کیسه تهی ساز فره سامان کم

روز شب چاشت پسین هفته و مه بی گه و گاه

هوش در پا شب آدینه چو روز شنبه

جام بر دست مه روزه چو فروردین ماه

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته

 

پوزش روز گواه است که شب زان یله مست

چه نکوهیده روش ها که به هشیاران رفت

سال ها لا به از این سوی سزد گردانند

نیم شب تا چه بر آن خفته زبیداران رفت

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۵ - به میرزا اسمعیل هنر نگاشته

 

سرنهم آنچه مرا ورهمه خود چشم من است

به یکی تخم فروشی و به دیوار زنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۶۲ - به دوستی نگارش یافته

 

مکن افسانه ما گوش که این مایه غم

حیف باشد که بر این خاطر خرم گذرد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۷۶ - به یکی از بزرگان نوشته

 

دام صعب است مگر یار شود لطف خدای

ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۹۰ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگاشته

 

چون دلش دادی و مهرش ستدی هیچ نماند

اگر او با تو نسازد تو به او سازی به

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۱۶ - به نواب بهمن میرزا در رجعت آذربایجان نگاشته

 

بسکه هست از همه کس وز همه سو راه به تو

به تو برگردد اگر راه روی بر گردد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۲۶ - به پیشخدمت نواب سیف الله میرزا نگاشته

 

در چمن سرو چمان است و صنوبر خاموش

که اگر قامت موزون بنمائی نچمد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۲۷ - به پیشخدمت نواب سیف الله میرزا نگاشته

 

آنچه آمد غرض از خلقت زیبایی و لطف

چون نکو می نگرم جمله در آب و گل تست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۱ - از قول علی اکبر خان دامغانی به دختر شاهزاده نامزدش نگاشته

 

غیرتم با تو چنان است که گر دست دهد

نگذارم که در آئی به خیال دگران

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۵ - از قول مادر جلال الدین میرزا به فخرالدوله نگاشته

 

ترسم این شام جدائی که سیه بادش روز

برسد عمر به پایان و به پایان نرسد

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۶ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته

 

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت

آنکه در خواب نشد چشم من و پروین است

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۴۰ - به علی نقی خان سردار بختیاری و سایر زندانیان توپخانه نگاشته

 

آسمان گشته پی کارش من پشت زمین

ای دل ای دیده من روز مددکاری هاست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۴۱ - از قول نواب سیف الله میرزا به نواب اسدالله میرزا نگاشته

 

خواه آباد کند ملک دلم خواه خراب

پادشاه است و بما نیست غم کشور او

یغمای جندقی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹