گنجور

 
یغمای جندقی

فدایت شوم نامه شیرین عبارت دل را به عفو جرایم ماضی بشارت داد و جان را به رامش جاوید اشارت کرد، بیت:

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

حوریان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

خدا شاهد است و جهانی را مشهود که ما به جنایت خویش وعنایت حضرت معترفیم. همواره خطا کرده ایم و عطا دیده بارها زحمت آورده ایم و رحمت برده. پاداش بزرگی اقتضای خردی عفو از تو پسند آید و تقصیر از ما. امید دارم از این پس پاس تربیت سرکار ما را از صوارف ذلت بر آورد و مزاج حفظ الغیب و بندگی را به حوادث پخته خواری و خام کاری دست فرسود علت ندارد. فرموده اند مرا جز شما پسری نیست مگر مرا جز جناب شما پدری هست از همه هستی حضرت بر ما بزرگ خداوند است و آزادگان افتاده ما صاحب را کمین فرزند، بیت:

در جوانی غم فرزند کسان پیرم کرد

کودکی کو که کند او پسری من پدری

یغما می گوید این فرد از قول مخاطب قبراق تر بود والا تغییر می نمود ولی چون بحمدالله تعالی غبار مغایرت مرتفع است و اسباب مواخذت مجتمع، فرقی در اقوال پدر و پسر نیست و به اقتضای مقام تحریر مصراعی از این مناسب تر: خدا هم داد من از آن پدر هم زان پسر گیرد.

اینک قبله ماه تا ماهی حکیم الهی و قنبرک باز عالم و آدم یغما در یمین و یسارم نشسته اند، القا از ایشان است و املا از من. آنچه قراین گواهی می دهد من محرر این نامه پریشانم و اصل مضمون و عبارت از ایشان. در این صورت اولی آنکه بقیت داستان را به تعلیقات این دو یک دل حوالت داشته چهال مجلس را به نغمه چنگ و آهنگ غم پرداز خالی کرده جای شما را نفس نفس خالی کنم. خدمات را مقرر که شرایط بندگی تقدیم افتد.

 
sunny dark_mode