گنجور

 
یغمای جندقی

رقیمه کریمه این دفعه از باب تاخیر جواب خطاب حضرت خالی از عتابی نبود اعتراضی صواب است و پرسشی بی جواب. اگر در مقابله اقامت معذرت اندیشم گناهی دور از مغفرت خواهد بود. اولی آنکه بر ذلت اعتراف آرم و لغزش را انصاف دهم، یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار. اکنون که حامل راه سپار سامان مقصود است عرض وجودی فرض افتاد و ذمت بندگی را ادای شرط ضراعت فرض آمد. چه حاصل که نه خامه محرم راز روان است و نه نامه امین اسرار نهان. راز عاشق و معشوق را دل به دل تواند گفت این نه شیوه قاصد و این نه کار مکتوب است.کی باشد دست ها را دولت آغوش خیزد و مقالات ضمایر به ملاقات لب و گوش. باری به خیالت زنده ام و جمالت را به وجه یکتائی پرستنده، قیاسی جز تمهید اساس قربت نیست و رضوان وطن دوران انجمن مسعودت الا نیران غربت نه، بیت:

هر کجا باشد شه ما را بساط

هست صحرا گر بود سم الخیاط

تا کیم حکم آبشخور از کربت این غربت به راحت آن قربت رساند اگر رنج خود را که شکنج هجرانش علت است و آسیب حرمانش مایه این ذلت، طرحی طرازم و شرحی نگارم، خنده ساغر گریه مینا گیرد و نغمه مزمر مویه رباب، زمین را خون به چشمه و چاه جوشد و آسمان ابر سیاه پوشد:

محفلی دارم به سامان طرب دور از تو لیک

برگ رامش دور از آن محفل بسازی دیگر است

خاک مجلس، چنگ قامت، ناله مطرب، غم ندیم

دور ساقی چشم خون پالا شراب و ساغر است

حسرت نصیبی را که بساط آرامش و نشاط رامش بدین هنجار است پیداست که اسباب کرب و کاهش بر چه شمار خواهد بود، بیت:

مکن افسانه ما گوش که این مایه غم

حیف باشد که بر این خاطر خرم گذرد

خدا را پیوسته به احکام خداوندانه دستم گیر و به رشح خامه رحمت که غمامه بهار است و شمامه تتار مستم کن.