گنجور

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

ها، پری شیوه غزالان و ز مردم رمشان

دل مردم به خم طره خم در خمشان

کافرانند جهانجوی که هرگز نبود

طره حور دلاویزتر از پرچمشان

آشکارا کش و بدنام و نکونامی جوی

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

عرض خود برد که رسوایی ما خیزد ازو

فتنه خویی ست ندانم چه بلا خیزد ازو

تا ازین بی ادبی قهر تو افزون گردد

گله سازی ست که آهنگ دعا خیزد ازو

نم اشکی چو به خاکم بفشانی از مهر

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

حق که حقست سمیع ست فلانی بشنو

بشنو گر تو خداوند جهانی بشنو

لن ترانی به جواب ارنی چند و چرا؟

من نه اینم بشناس و تو نه آنی بشنو

سوی خود خوان و به خلوتگه خاضم جا ده

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

هله من عاشق ذاتم تنه ناها یا هو

ناظر حسنه صفاتم تنه ناها یا هو

موسی و خضر و تماشای تجلی بر طور

من نه در بند جهاتم تنه ناها یا هو

شرر آتش رخشنده عشقم که یکی‌ست

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

می‌رود خنده به سامان بهاران زده‌ای

خون گل ریخته و می به گلستان زده‌ای

شور سودای تو نازم که به گل می‌بخشد

چاکی از پرده دل سر به گریبان زده‌ای

آه از بزم وصال تو که هر سو دارد

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

کیستم دست به مشاطگی جان زده‌ای

گوهرآمای نفس از دل دندان زده‌ای

پاس رسوایی معشوق همین است اگر

وای ناکامی دست به گریبان زده‌ای

شوق را عربده با حسن خودآرا باقی‌ست

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

مژده خرمی و بی خللی را مانی

ابدی جنت و فیض ازلی را مانی

بس که همواره دلاویزی و شیرین حرکات

سایه طوبی و جوی عسلی را مانی

جلوه فرمایی و جاوید نمانی به کسی

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

ای که گفتم ندهی داد دل آری ندهی

تا چو من دل به مغان شیوه نگاری ندهی

چشمه نوش همانا نتراود ز دلی

کش نگیری و در اندیشه فشاری ندهی

ماه و خورشید درین دایره بیکار نیند

[...]

غالب دهلوی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode