گنجور

 
غالب دهلوی

مژده خرمی و بی خللی را مانی

ابدی جنت و فیض ازلی را مانی

بس که همواره دلاویزی و شیرین حرکات

سایه طوبی و جوی عسلی را مانی

جلوه فرمایی و جاوید نمانی به کسی

سیمیایی و بهشت عملی را مانی

به ستم معنی پیچیده نازک باشی

ای که در لطف رقمهای جلی را مانی

به توانایی کوشش نتوان یافت ترا

سرخوشی های قبول ازلی را مانی

جز به چشم و دل والاگهران جا نکنی

جلوه نقش کف پای علی را مانی

به دل هر که به چشم تو درآید ناگاه

داری آن مایه تصرف که ولی را مانی

ای که در طالع ما نقش تو هرگز ننشست

زهره حوتی و شمس حملی را مانی

اندرین شیوه گفتار که داری غالب

گر ترقی نکنم شیخ علی را مانی