همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
عالمی را به جمالت نگران میبینم
نه بدین دل نگرانی که من مسکینم
مگرم دست اجل از سر پا بنشاند
ور نه تا هست قدم از طلبت ننشینم
بر سر کوی تو یا سر بنهم یا باشد
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰
این منم باز که روی چو مهت میبینم
هر دم از پسته شور تو شکر میچینم
این که باز از تو رسیدم من دلخسته به کام
گر نه خوابیست ز هی بخت که من میبینم
در شکر خنده چو آن رسته دندان ترا
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵
حالیا مصلحتِ وقت در آن میبینم
که کشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم
جامِ مِی گیرم و از اهلِ ریا دور شَوَم
یعنی از اهلِ جهان پاکدلی بُگزینم
جز صُراحی و کتابم نَبُوَد یار و ندیم
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸ - استقبال از حافظ
من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم
خون دل میخورم و درخور صد چندینم
دورم از دولت دیدار تو و نزدیک است
که ببینم رخ مقصود و چنین میبینم
زآن چو نافه خوشم از همدمی خون جگر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۹
تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم
شد قفس چوب نبات از سخن شیرینم
موج دریای حوادث رگ خواب است مرا
بس که کوه غم او کرد گران تمکینم
طاقت جلوه او نیست مرا، می ترسم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰
می سزد گر کله خویش به سر کج بینم
من که چون لاله ز خون دل خود رنگینم
چون فلک نی به هوای دل خود در چرخم
چون زمین بار جهان می کشم و تسکینم
ظاهرم رنگ دگر دارد و باطن دیگر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱
بوستان باغ بهشت است و عیان میبینم
نیستم آدم اگر بیتو در او بنشینم
هیچ دانی ز چه از کف ننهم جام شراب؟
زآن که عکس رخ دلدار در آن میبینم
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۸
بگذر از سرخی رنگم که چو لاله در باغ
داغ دار است دل و چهره زخون رنگینم
شست و شوئی کنم از آب در میخانه
تا شوم پاک مگر پاکدلی بگزینم
دامن از گرد تعلق بفشانم چون سرو
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۹
بوستان باغ بهشتست و عیان می بینم
نیستم آدم اگر بیتو در او بنشینم
هیچ دانی زچه از کف ننهم جام شراب
زآنکه عکس رخ دلدار در آن می بینم
بگذر از سرخی رنگ که چو لاله در باغ
[...]