گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵

 

صوفی ار باده به‌اندازه خورَد نوشش باد

ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد

آن‌که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن

دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد

پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت

[...]

حافظ
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

گر همین خون مرا یار خورد نوشش باد

ور نه اندیشه بیداد فراموشش باد

شد شب تار اگر روز من از شام خطش

روز روشن شبم از صبح بناگوشش باد

کرده از جلوه بسی پیرهن صبر قبا

[...]

مشتاق اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد

یاد من گو نکند غیر فراموشش باد

یار بی‌غیر که می در قدحش خون گردد

خون من گر همه ریزد به قدح نوشش باد

سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن

[...]

هاتف اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد

هر غباری ست ز آیینه فراموشش باد

دامن مرحمت دولت ساقیست فراخ

جرم من پردگی خلق خطاپوشش باد

یا رب آشفته مکن طرهاش از زاری دل

[...]

حزین لاهیجی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد

و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد

آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او

چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد

آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم

[...]

آذر بیگدلی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

خون من جای می ار خورد لبش نوشش باد

لیک عهد لبش امّید که در گوشش باد

خیره‌رویی که خطا بر قلمِ صُنع گرفت

شرم از این چشم و لب و زلف و بناگوشش باد

تا سپاه خط سبزش به در آید به قصاص

[...]

نیر تبریزی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

خون من گر خورد آن نوش دهن نوشش باد

دل بخون همه آلوده لب نوشش باد

مهر و مه عکس رخ و قامت دلجویش بود

روز و شب آینه زلف بناگوشش باد

ساخت از شمس و قمر آینه طلعت خویش

[...]

حاجب شیرازی
 
 
sunny dark_mode