گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۵ - در ولادت باسعادت در درج اصطفا حضرت خاتم انبیا علیه آلاف التحیه و الثنا

 

عید بجهاند زلاهوت بناسوت سمند

و اندر انداخت بذرات زتهدید کمند

فروردین خواست که یازد بخزان تیغ گزند

شد خزان زهره اش آب و بچمن رنگ فکند

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

کیست آن غمزه کز همت وی نی خرسند

چیست آن عقده که نی حل ورا نیرومند

نزد محکم دل او باج فرستد الوند

عرش با فرش رهش خورد نیارد سوگند

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۳ - درحوادث شام و مصیبت جگر گوشه امام علیهما السلام

 

او چو سرپوش نمود از زبر طشت بلند

سر پرخون پدر دید و بیفتاد نژند

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷

 

شب چو شد باز دراندازی بر بام کمند

بکمندت نبود حاجت و بر بند ار چند

پیش پای تو چو خواهی که در آئی بگزند

متساویست در کوته و گردون بلند

نهر برکندن سقف و در و ببریدن بند

[...]

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۲ - فی‌الموعظه

 

تا توانی به کسی تهمت بیهوده مبند

آنچه بر خود نپسندی به کسی هم مپسند

بر تعجب به تبسم مشو و هرزه مخند

تا شود نام نکوی تو در آفاق بلند

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال

 

شد چو آواز بلال از پی تکبیر بلند

بانک تکبیر دل فاطمه از جای بکند

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

پیش شاهان شه و نزد علما دانشمند

سیرش شرع‌شعار و سخنش عقل‌پسند

ادیب الممالک
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۱ - مسمط

 

عمر من کوته از آن سلسلهٔ زلف بلند

که سراپاست شکنج و گره و بند و کمند

دین از آن رفته و جان شیفته و دل دربند

علم الله دو رخت خورده به جنّت سوگند

فرخی یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

اهل دل بر در دل حلقه چو رندانه زدند

نه در کعبه دگر نی در بتخانه زدند

می و میخواره و ساقی همه دیدند یکی

عارفان از می‌توحید چو پیمانه زدند

عاشقان پا بسر جان بنهادند آنگاه

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode