گنجور

کسایی » دیوان اشعار » خضاب شاعر

 

از خضاب من و از موی سیه کردن من

گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!

غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من

خردِ پیران جویند و نیابند مگر!

کسایی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در تهنیت عید فطر و مدح امیر محمد بن محمود گوید

 

رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر

خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر

بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم

رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - تجدید مطلع

 

ای دریغا دل من کان صنم سیمین بر

دل من برد و مرا از دل او نیست خبر

او دلی داشت گرامی و دلی دیگر یافت

کاشکی من دلکی یافتمی نیز دگر

دلفروشان خراسان را بازار کجاست

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در صفت شکار جرگه میر ابواحمد محمدبن محمود گوید

 

با من امروز که بوده ست بدین دشت اندر

تا بگوید که چه کرد آن ملک شیر شکر

هر که او صید گه شاه ندیده ست امروز

بنداند به عیان تاش نگویی به خبر

چون توان گفت که امروز چه کرد و چه نمود

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح امیر محمد فرزند سلطان محمود غزنوی گوید

 

ای سرا پای سرشته ز می و شیر وشکر

شکر از هند نیارند ز تو شیرین تر

لب تو طعم شکر دارد و دراصل گلست

کس ندیده ست بگیتی گل با طعم شکر

بوسه ای زان لب شیرین بدلی یافته ام

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح عضدالدوله امیر یوسف سپهسالار برادر سلطان محمود

 

خیز تا هر دو بنظاره شویم ای دلبر

بدر خانه میر ،آن ملک شیر شکر

میریوسف که همی تازه کند رسم ملوک

میر یوسف که همی زنده کند نام پدر

بدر خانه آن بار خدای ملکان

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - درمدح عضدالدوله امیریوسف سپاهسالار برادر سلطان محمود

 

این هوای خوش و این دشت دلارام نگر

وین بهاری که بیاراست زمین را یکسر

ای بهار در گرگان! نه بهاری ، که بهشت

کس بهاری نشنیده ست ز تو خرم تر

باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح سلطان مسعود ولیعهد سلطان محمود گوید

 

ترک مه روی من از خواب گران دارد سر

دوش می داده ست از اول شب تابسحر

من بچشم او را ده بار نمودم که بخسب

او همی گفت: بهل تا برم این دور بسر

شب بسر برد به می دادن و ننشست و نخفت

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - نیز در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید

 

ماه دو هفته من برد مه روزه بسر

بامداد آمد و از عید مرا داد خبر

مردمان دوش خبر یافته بودند ز عید

که گمان برد که من غافلم از عید مگر

او مگر تهنیت عید همی خواست بدین

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - نیز در مدح شمس الکفاة ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر گوید

 

تاخم می را بگشاد مه دوشین سر

زهد من نیست شد و توبه من زیر و زبر

بمه روزه مرا توبه اگر در خور بود

روزه بگذشت و کنون نیست مرا آن درخور

چون مه روزه فراز آید من خود چکنم

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - در مدح ابوبکر عبدالله بن یوسف حصیری ندیم سلطان محمود

 

ماه فروردین از گنج گهر یافت مگر

که بیاراست همه روی زمین را به گهر

یا مگر زین نم پیوسته زمین گوهر زاد

همچو زاید صدف از باران پاکیزه درر

ابر فروردین هر روز همی بارد در

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در مدح ابوبکر عبدالله بن یوسف حصیری سیستانی ندیم سلطان محمود گوید

 

بردم این ماه به تسبیح و تراویح بسر

من و سیکی وسماع خوش و آن ماه پسر

یک مه از سال چنان بودم کابدال بوند

یازده ماه چنین باشم و زین نیز بتر

نه همه تشنگی و گرسنگی باید خورد

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری عبدالله بن یوسف سیستانی ندیم گوید

 

چند روزست که از دوست مرا نیست خبر

من چنین خامش و جان و جگر من به سفر

در چنین حال و چنین روز همی صبر کند

سنگدل مردم بد مهر و ز بد مهر بتر

سنگدل نیستم، اما دل من نیست بجای

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۷ - نیز او راست

 

بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر

غالیه بر سر و رو  کرد  و برون رفت بدر

کس فرستادم و گفتم که بدینگونه مرو

که بدین گونه رسد چشم ترا جان پدر

باز گردید و بیامد به من اندر نگرید

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید

 

گفتم ای جان نه مرا از توهمی باید خورد ؟

خوردن من ز تو: بوس است و کنار و دیدار

فرخی سیستانی
 
 
۱
۲
۳
۱۴
sunny dark_mode