گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

دی همایون خبری مژده دهانم دادند

مژدهٔ پرسش دارای جهانم دادند

بر کران پای مسیح از در این کلبه هنوز

ملک صحبت ز کران تا به کرانم دادند

میشوم با همه پس ماندگی آخر حاجی

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰۰

 

قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند

پای رفتار شکستند و عنانم دادند

آب را در جگر سنگ حصاری کردند

جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند

ظاهر و باطن من آینه یکدگرند

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

پای بستند و ره سعی نشانم دادند

دست و بازو بشکستند و کمانم دادند

جان سختم حذر از دوزخ جاوید نداشت

خانه در کوچهٔ آسوده دلانم دادند

العطش زاست درین وادی تفسیده دلم

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

زان زمانی که تن و روح روانم دادند

دل سرگشته و چشم نگرانم دادند

پشت خم گشتهٔ من گوشه نشین کرد مرا

تیر همت بشکستند و کمانم دادند

مقصدم را ز دو عالم به کناری بردند

[...]

سعیدا
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

مژده صبح درین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند

دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند

سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند

[...]

غالب دهلوی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۱ - پیام

 

مژدهٔ صبح درین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode