گنجور

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷

 

صاحبا، عمر عزیز است غنیمت دانش

گوی خیری که توانی ببر از میدانش

چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر

حاصل آن است که دایم نبود دورانش

آن خدای است تعالی، ملک الملک قدیم

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

این نه دردیست که بی دوست بود درمانش

خُنُک آن جان که نصیبی بود از جانانش

عقل گوید به نصیحت که مده جان به لبش

عشق فریاد برآرد که مکن فرمانش

ای منجم نظر از ماه و ثریا بستان

[...]

همام تبریزی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٩٠

 

حبذا شهر علائیه و شهرستانش

خرما نزهت باغ خوش و باغستانش

این نه شهریست بهشتیست پر از ناز و نعیم

خازنی نیست سزاوارتر از رضوانش

قهرمان وی اگر سوی فلک حکم کند

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

گرچه تنگست دلم چون دهن خندانش

دل فراخست در آن سنبل سرگردانش

هر کجا می رود اندر دل ویران منست

گنج لطفست از آن جای بُود ویرانش

برو ای خواجه مرا چند ملامت گوئی

[...]

خواجوی کرمانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

حبذا عرصهٔ ملکی که تویی سلطانش

ملک گردد چو بهشت ار تو شوی رضوانش

در همه مملکت امروز سلیمانی نیست

کآدمی را نبود دردسر از دیوانش

ای که در مملکت قیصر و خاقان شاهی

[...]

سیف فرغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷۸

 

شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش

چون فلاخن که کند سنگ سبک جولانش

شهسواری که منم گردره جولانش

آفتاب ازمژه جاروب کند میدانش

برگ آسایش ازین خاک سیه کاسه مجو

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۶

 

عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش

که به یک زخم برون می برد از میدانش

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۴

 

ساقیا فصل بهار است غنیمت دانش

شیخ پیمانه شکن را بشکن پیمانش

دور دوران ندهد هیچ گشایش ساقی

افتتاحی بکن از جام می و دورانش

ملک فانی چه محل دارد و عیش و طربش

[...]

آشفتهٔ شیرازی