سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۸
مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکبار آید
وآن که در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زین همه شک نیست که دشخوار آید
به همه حال اسیری که ز بندی برهد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۱۶
هر که با نرگس سرمست تو در کار آید
روز و شب معتکف خانه ی خمّار آید
صوفی از زلف تو گر یک سر مو دریابد
خرقه بفروشد و در حلقه ی زنار آید
تو مپندار که از غایت زیبائی و لطف
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹
مه تو را ماند اگر ماه به گفتار آید
راست سروی تو اگر سرو به رفتار آید
گل درَد جامه و از شرم رخت سرخ شود
گر گلستان جمال تو به گلزار آید
عقل و جان و دل و دین گر رود از دست چه باک
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱
اگر آن سرو گلاندام به رفتار آید
به هوایش دل آشفته گرفتار آید
زاهد شهر ز چشم خوش او مست و خراب
رود از صومعه در گوشهٔ خمّار آید
گر به سر حلقه دهی بادهٔ عیسی پرورد
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸
چند نومید ز کوی تو دل زار آید
چون تهیدست که از میکده هشیار آید
خار پا در ره ادبار ز دامن روید
سر سودا زده در جیب بدیوار آید
فقر اگر زخم زند مرهمش از عزلت نه
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
حاجتی دارم و حاشا که بگفتار آید
حجت است آن که بگفتار پدیدار آید
سخن از پایه ی من خواست نه زانجا که تویی
من بوصف تو چه گویم که سزاوار آید
پاس دل باید نه پاس زبان در بردوست
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
زور دستان بنهد زال صفت زار آید
هر که در رزمگه رستم سردار آید
اولین تاز و گزندی که به سهراب رسید
به تهمتن ز تو در پهنه پیکار آید
شوکت چشم سیه را چه زیان از خط سبز
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی
حاجتی دارم و حاشا که به گفتار آید
حجت است آن که به گفتار پدیدار آید
پاس دل باید نه پاس زبان در بر دوست
هرچه در دل گذرد به که به گفتار آید
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی
حاجتی دارم و حاشا که به گفتار آید
حجت است آن که به گفتار پدیدار آید
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
مهل آن روی که از پرده پدیدار آید
ترسم از چشم بد خلق به آزار آید
دام بر چین که دگر نیست دلی در همه شهر
که نه بر حلقۀ زلف تو گرفتار آید
ز برِ خویش مَرانم که مگس از سرِ قند
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
ای قدت سرو، اگر سرو به رفتار آید
وی لبت غنچه، اگر غنچه به گفتار آید
زلفت ار برد به یغما دل شهری چه عجب
هر چه گویند از آن رهزن طرّار آید
گر دو صد ناوکم آید ز تو بر سینهٔ ریش
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
یارب آنخال که ما را شد از او روز سیاه
ببلای خم زلف تو گرفتار آید
دم جان بخش مسیحاست سحرخیزانرا
شعلۀ آه که از سینۀ افکار آید
زلفت ار برد بیغما دل شهری چه عجب
[...]