گنجور

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۲ - اشک بصر

 

میل دارم که ببوسم رخ همچون قمرت را

بمکم با لب خود آن لب همچون شکرت را

تا غباری ننشیند به رخ و زلف تو جانا!

آب پاشی کنم از اشک بصر، رهگذرت را

ممکنم نسیت که آیم به سر کوی تو روزی

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۹۷ - فیض روح القدس

 

گرچه انداخته زلفت گرهی سخت به کارم

همچنان چشم گشایش ز سر زلف تو دارم

روی بنما و به یغما ببر آرام و شکیبم

زلف بگشا و به تاراج بده صبر و قرارم

تا به دست آن سر زلفین پریشان تو یازم

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۱۰ - نافهٔ آهو

 

این که داری به سردوش، کمند است نه گیسو

وین که داری به بناگوش کمان است نه ابرو

قامت است این که تو داری نه که سروی ست خرامان

کاکل است اینکه تو داری نه بود فافهٔ آهو

گر به دین حسن و لطافت بخرامی سوی بستان

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۱۲۳ - آیینهٔ دل

 

تو به دین حسن که در پرده،دل از خلق ربایی

پردهٔ خلق دری گر ز پس پرده درآیی

در پس پرده نهانی و جهانی به تو مایل

آه بی پرده که رخ به خلایق بنمایی

شاه خوبانی و شاهان همه هستند گدایت

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۳۵ - طایر باغ جنان

 

ای شهیدی که لب تشنه بریدند سرت را!

سوختند از پی یک قطرهٔ آبی جگرت را

گرچه خواندند به مهمانیت از شهر مدینه

کوفیان از چه بریدند لب تشنه سرت را

طایر باغ جنان بودی و، با سنگ شقاوت

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۴۹ - مرآت خدا

 

ای قتیلی که به خون غرقه ز شمشیر جفایی

وی شهیدی که بریده ز بدن سر ز قفایی

سر بریده ز تن از جور لعنیان به چه جرمی

به چه تقصیر گرفتار به صد رنج و بلایی

زینت دوش نبی بودی و نور دل زهرا

[...]

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode