گرچه انداخته زلفت گرهی سخت به کارم
همچنان چشم گشایش ز سر زلف تو دارم
روی بنما و به یغما ببر آرام و شکیبم
زلف بگشا و به تاراج بده صبر و قرارم
تا به دست آن سر زلفین پریشان تو یازم
پا ز کویت نکشم گر که بسوزی تو به نارم
ناجوانمردم اگر زلف تو از دست بدارم
گر بدانم که دو صد بار کنی زنده بدارم
سخت ترسانم از آسیب دو ماران سیاه ات
کاقبت از تن بیمار، برآرند دمارم
هر دو چشمان کماندار تو با تیر زنندم
گر یکی روز فتد بر سر کوی تو گذارم
وعده کردی که یکی روز به سر وقت من آیی
ترسم آن روز بیای که برد باد غبارم
به قدم بوسی ات از زیر لحد سر به در آرم
قدمی گر ز عنایت بگذاری به مزارم
خلق گویند که پیوسته تو مایل به شکاری
گر تو مایل به شکاری نکنی از چه شکارم
خواهم این جان گرانمایه کنم من نثارت
زانکه لایق تر از این جان نبود بهر نثارم
من برآنم که به صد عجز درآرم به کنارت
تو بر آنی که به صد حیله گریزی به کنارم
«ترکی» از عشق نکویان نبرم جان به سلامت
فیض روح القدسی گر نکند چاره کارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بت بینقش و نگارم جز تو یار ندارم
تویی آرام دل من مبر ای دوست قرارم
ز جفای تو حزینم جز عشقت نگزینم
هوسی نیست جز اینم جز از این کار ندارم
تو به رخسار چو ماهی چه لطیفی و چه شاهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.