گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۲

 

از خراسان آن خورِ طاووس وش

سوی خاور می‌خرامد شاد و خوش

رودکی
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت عمر که می‌خواست خلافت را بفروشد

 

چون عمر پیش اویس آمد به جوش

گفت افکندم خلافت در فروش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

پس کلام بی‌زفان و بی‌خروش

فهم کن بی عقل ، بشنو نه به گوش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت طوطی » حکایت طوطی

 

خضر مرغانم از آنم سبزپوش

بوک دانم کردن آب خضر نوش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بوتیمار » حکایت بوتیمار

 

گرچه دریا می‌زند صد گونه جوش

من نیارم کرد از او یک قطره نوش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بوتیمار » حکایت بوتیمار

 

می‌زند او خود ز شوق دوست جوش

گاه در موج است و گاهی در خروش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

گفت برخیز و بیا و خمر نوش

چون بنوشی خمر ، آیی در خروش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

بحر قهاریت را بنشان ز جوش

می‌ندانستم، خطا کردم، بپوش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » عزم راه کردن مرغان

 

چون رسید اینجا سخن، کم گشت جوش

جملهٔ مرغان شدند اینجا خموش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

لشگرش گفتند ای ابله خموش

این دو جو ارزد، زهی ارزان فروش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژنده‌پوش با پادشاه

 

گفت من به یا تو، هان ای ژنده پوش

پیر گفت ای بی‌خبر، تن زن خموش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژنده‌پوش با پادشاه

 

تیرگی دیده و کری گوش

پیری و نقصان عقل و ضعف هوش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » حکایت عاشقی که خفته بود و معشوق بر او عیب گرفت

 

این نوشته بود کای مرد خموش

خیز اگر بازارگانی سیم گوش

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی استغنا » گفتار یوسف همدان دربارهٔ عالم وجود

 

سر مزن، سر می‌زن ای مرد خموش

ترک کن این کار و هین در کار کوش

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۹
sunny dark_mode