رو تو ارباب معانی را ببین

دور باش از مفتی محفل نشین

رو تو واصل شو بدریای یقین

ز آنکه هستت نور معنی در جبین

شرع می‌گویند فرماید چنین

رای خود را شرع پندارند و دین

رو تو از قاضی بددوری گزین

ز آنکه می‌گیرد برشوت از تودین

چون بدست سائل افتاد آن نگین

گفت من دارم سلیمانی ببین

جان جانان آنکه جبریل امین

سالها بوده است با او همنشین

هر کرا باشد سعادت همنشین

شد بسوی مشهد سلطان دین

زاد راهت هرچه باشد غیر ازین

دشمنان باشند و دارندت کمین

ای برادر اهل دنیا را مبین

ز آنکه ایشانند گمراهان دین

انبیا را خود ولی باید مبین

تا بگوید علم معنی را یقین

گفت او با من که گویم سرّاین

گوش خود را سوی من دارای امین

این سخن را چون بیان کرد این چنین

گفتم ای نوری چه می‌گوئی در این

گفت ما را یا نبیّ المرسلین

تا بکی تنها گذاری این چنین

جملگی گشتند با هم همنشین

من شده در گوشه‌ای تنها چنین

گفتمش ای سرّ غیبی حال این

گوی با من تا شود سرّم یقین

گیج باشد هیمهٔ دوزخ یقین

سهل باشد گر تو باشی این چنین

چون شدی در راه حق حق را ببین

این سخن نقل است از سلطان دین

گفت چون حق را بدیدم در یقین

گشت کشف من همه اسرار دین

من بباطن دیده‌ام حق را یقین

دیده بگشا و بمن حق را ببین

رو کن از گندم حذر با حق نشین

تا شوی واصل تو در حقّ الیقین