اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۱۳ - حرکت به و وادی یرغمید که ملائکه او را وادی طواسین مینامند
تیز تر نه پا به راه یرغمید
تا ببینی آنچه می بایست دید
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۱۳ - حرکت به و وادی یرغمید که ملائکه او را وادی طواسین مینامند
پا زدم مستانه سوی یرغمید
تا بلندیهای او آمد پدید
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۲ - محکمات عالم قرآنی خلافت آدم
مصطفی اندر حرا خلوت گزید
مدتی جز خویشتن کس را ندید
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۲ - نمودار شدن درویش سودانی
بوی خوش از گلشن جنت رسید
روح آن درویش مصر آمد پدید
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۳ - فلک مریخ اهل مریخ
آفتاب ما به آفاقش رسید
روز و شب را نوع دیگر آفرید
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۳ - نمودار شدن خواجهٔ اهل فراق ابلیس
اندر آن شب شعله ئی آمد پدید
از درونش پیر مردی بر جهید
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۳ - نمودار شدن خواجهٔ اهل فراق ابلیس
جانم اندر تن ز سوز او تپید
بر لبش آهی غم آلودی رسید
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۳ - نمودار شدن خواجهٔ اهل فراق ابلیس
شعله ها از کشتزار من دمید
او ز مجبوری به مختاری رسید
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۲ - قصر شرف النسا
بر لب او چون دم آخر رسید
سوی مادر دید و مشتاقانه دید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۶ - لا اله الا الله
ملتی کز سوز او یک دم تپید
از گل خود خویش را باز آفرید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۶ - لا اله الا الله
اندرین دیر کهن پیهم تپید
تا جهانی تازه ئی آمد پدید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۱ - سیاسیات حاضره
گرمی هنگامهٔ جمهور دید
پرده بر روی ملوکیت کشید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه
تیغ ایوبی نگاه بایزید
گنجهای هر دو عالم را کلید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۳ - پس چه باید کرد ای اقوام شرق
روح شرق اندر تنش باید دمید
تا بگردد قفل معنی را کلید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۳ - پس چه باید کرد ای اقوام شرق
وای آن دریا که موجش کم تپید
گوهر خود را ز غواصان خرید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۶ - مسافر وارد میشود به شهر کابل و حاضر میشود بحضور اعلیحضرت شهید
نشهٔ حرفم بخون او دوید
دانه دانه اشک از چشمش چکید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۸ - سفر به غزنی و زیارت مزار حکیم سنائی
از نوازشهای سلطان شهید
صبح و شامم ، صبح و شام روز عید
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۱ - مناجات مرد شوریده در ویرانهٔ غزنی
عالم از تقدیر تو آمد پدید
یا خدای دیگر او را آفرید