صحبت روشندلان یک دم ، دو دم
آن دو دم سرمایهٔ بود و عدم
عشق را شوریده تر کرد و گذشت
عقل را صاحب نظر کرد و گذشت
چشم بر بربستم که با خود دارمش
از مقام دیده در دل آرمش
ناگهان دیدم جهان تاریک شد
از مکان تا لامکان تاریک شد
اندر آن شب شعله ئی آمد پدید
از درونش پیر مردی بر جهید
یک قبای سرمه ئی اندر برش
غرق اندر دود پیچان پیکرش
گفت رومی خواجهٔ اهل فراق
آن سراپا سوز و آن خونین ایاق
کهنهٔ کم خندهٔ اندک سخن
چشم او بینندهٔ جان در بدن
رند و ملا و حکیم و خرقه پوش
در عمل چون زاهدان سخت کوش
فطرتش بیگانه ذوق وصال
زهد او ترک جمال لایزال۔
تا گسستن از جمال آسان نبود
کار پیش افکند از ترک سجود
اندکی در واردات او نگر
مشکلات او ثبات او نگر
غرق اندر رزم خیر و شر هنوز
صد پیمبر دیده و کافر هنوز
جانم اندر تن ز سوز او تپید
بر لبش آهی غم آلودی رسید
گفت و چشم نیم وا بر من گشود
«در عمل جز ما که بر خوردار بود
آنچنان بر کار ها پیچیده ام
فرصت آدینه را کم دیده ام
نی مرا افرشته ئی نی چاکری
وحی من بی منت پیغمبری
نی حدیث و نی کتاب آورده ام
جان شیرین از فقیهان برده ام
رشتهٔ دین چون فقیهان کس نرشت
کعبه را کردند آخر خشت خشت
کیش ما را اینچنین تأسیس نیست
فرقه اندر مذهب ابلیس نیست
در گذشتم از سجود ای بیخبر
ساز کردم ارغنون خیر و شر
از وجود حق مرا منکر مگیر
دیده بر باطن گشا ظاهر مگیر
گر بگویم نیست این از ابلهی است
زانکه بعد از دید نتوان گفت نیست
من «بلی» در پردهٔ «لا» گفته ام
گفتهٔ من خوشتر از نا گفته ام
تا نصیب از درد آدم داشتم
قهر یار از بهر او نگذاشتم
شعله ها از کشتزار من دمید
او ز مجبوری به مختاری رسید
زشتی خود را نمودم آشکار
با تو دادم ذوق ترک و اختیار
تو نجاتی ده مرا از نار من
وا کن ای آدم گره از کار من
ایکه اندر بند من افتاده ئی
رخصت عصیان به شیطان داده ئی
در جهان با همت مردانه زی
غمگسار من ز من بیگانه زی
بی نیاز از نیش و نوش من گذر
تا نگردد نامه ام تاریک تر
در جهان صیاد با نخچیرهاست
تا تو نخچیری به کیشم تیر هاست
صاحب پرواز را افتاد نیست
صید اگر زیرک شود صیاد نیست»
گفتمش «بگذر ز آئین فراق
ابغض الاشیاء عندی الطلاق»
گفت «ساز زندگی ، سوز فراق
ای خوشا سر مستی روز فراق
بر لبم از وصل می ناید سخن
وصل اگر خواهم نه او ماند نه من»
حرف وصل او را ز خود بیگانه کرد
تازه شد اندر دل او سوز و درد
اندکی غلطید اندر دود خویش
باز گم کردید اندر دود خویش
ناله ئی زان دود پیچان شد بلند
ای خنک جانی که گردد درد مند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر گفتگویی با یک پیرمرد عارف و روشنفکر دارد که به موضوع عشق، عقل و حقیقت پرداخته و به بررسی عمیق وجود انسان و فراق میپردازد. او از تاریکیهای جهان و جستجوی حقیقت میگوید و به تضاد میان عشق و زهد اشاره میکند. پیرمرد با اندیشههای عمیق به شاعر میآموزد که در زندگی باید فراتر از ظواهر دین و مذهب نگریسته و به باطن و حقیقت توجه کرد. او تأکید میکند که محبت و عشق واقعی فراتر از بندهای رسمی مذهبی است و زندگی را بدون عشق و درک عمیق وجود نمیتوان درک کرد. در نهایت، شعر حس عمیق انسانی و جستجوی معنا را در جهانی پر از چالش و تضاد بیان میکند.
هوش مصنوعی: گفتگو و همصحبتی با افرادی که بینش روشن و درک عمیق دارند، حتی برای لحظهای کوتاه، ارزش زیادی دارد و میتواند به ثروت و عدم (وجود و عدم وجود) زندگی انسان تبدیل شود.
هوش مصنوعی: عشق انسان را دیوانهتر کرده و او را رها کرد، در حالی که عقل را با بصیرت و درک بیشتری همراه کرد و آن را نیز رها ساخت.
هوش مصنوعی: چشمهای خود را بستم تا بتوانم او را در دل خود جای دهم و از مقام دیده به دورش کنم.
هوش مصنوعی: ناگهان متوجه شدم که همه جا تاریک شده، از این دنیا تا دنیای دیگر، همه جا سایهای از تاریکی را فراگرفته است.
هوش مصنوعی: در آن شب، نوری درخشانی ظاهر شد و از درون آن نوری، مردی سالخورده ناگهان بیرون آمد.
هوش مصنوعی: یک قبا به رنگ سرمهای بر تن دارد و در میان دودهایی که به دور او میچرخند غرق شده است.
هوش مصنوعی: رومی گفت که شخصی اهل دوری و جدایی است، او تمام وجودش پر از شور و شوق و درد و رنج است.
هوش مصنوعی: چشمان کسی که کمتر میخندد، به عمق جان و روح انسان پی میبرد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی میپردازد که هر کدام در ظاهر و نقش خود ویژگیهای خاصی دارند، اما در عمل به مانند زاهدان و پارساها تلاش کرده و کوشایی نشان میدهند. به عبارتی، آنها در درون خود به روشنی عمل میکنند و جدیتشان در کارها مشهود است.
هوش مصنوعی: طبیعت او به دور از لذتهای وصال است و پرهیز او از زیباییهای همیشگی است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جدایی از زیبایی آسان نبود، از نشستن به سجده دست برداشت.
هوش مصنوعی: به کمی به چگونگی ورود او و چالشهایش توجه کن، و سپس ثبات و استقامت او را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: در میانههای جنگ میان خوبی و بدی، هنوز پیامبران و کافران زیادی وجود دارند و این نبرد ادامه دارد.
هوش مصنوعی: جان من به خاطر سوز و داغی که از او دارم، در تنم به شدت میتپد و بر لبش آهی پر از غم و اندوه جاری شد.
هوش مصنوعی: او با نگاهی نیمهباز به من گفت که در عمل، جز ما کسی بهرهمند نیست.
هوش مصنوعی: به شدت مشغول کارها هستم و آنقدر درگیر آنها شدهام که فرصت جمعه را کمتر احساس کردهام.
هوش مصنوعی: من نه فرشتهای هستم و نه بندهای که به دنبال مقام و ارزش از وحی یا پیامبری باشم.
هوش مصنوعی: من نه از گفتارهای مذهبی سخن میگویم و نه کتابی در دست دارم، تنها جان شیرینم را از فقها گرفتهام.
هوش مصنوعی: دین و مذهب مانند یک رشتهای است که فقیهان به آن نپرداختهاند؛ بنابراین، در نهایت، کعبه را به شکل خشت خشت و جزئیات ساختند.
هوش مصنوعی: ما در کیش و آیین خود اینگونه رفتار نمیکنیم و در دین ما جایی برای فرقههای شیطانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من از حالت عبادت و راز و نیاز خود گذشتهام و بیخبر از آنچه میخواستم، آوای خوشی برای خود و دیگران ساختم که در آن هم خوبی و هم بدی وجود دارد.
هوش مصنوعی: از وجود خدا مرا انکار نکن و به ظاهر نگاه نکن، بلکه به باطن و عمق مسائل توجه کن.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که این چیز وجود ندارد، نشاندهنده نادانی من است؛ زیرا بعد از اینکه چیزی را ببینم، دیگر نمیتوانم بگویم که وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من در میان سکوت و عدمگفتن، گفتهام که بله، و این سخن من از آنچه نگفتهام زیباتر و دلنشینتر است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از درد و رنج آدم بهرهمند شدم، قهر و ناراحتی محبوب را به خاطر او فراموش نکردم.
هوش مصنوعی: او از روی ناچاری به انتخابی رسید که در حقیقت، از کشتزار من شعلهور شد.
هوش مصنوعی: من زشتیهای خود را بهوضوح نشان دادم و از تو خواستم که زیبایی و انتخاب دلم را درک کنی.
هوش مصنوعی: ای آدم، تو مرا از آتش نجات بده و مشکلهایم را حل کن.
هوش مصنوعی: تو که در دام من گرفتار شدهای، به شیطان مجوز گناه کردن دادهای.
هوش مصنوعی: در زندگی، با اراده و روحیهای قوی مواجه شو و از غم و اندوه دور بمان، چرا که نباید از خودت بیگانه شوی.
هوش مصنوعی: بینیاز از زهر و شیرینی، از کنار من عبور کن تا نامهام تیره و تار نشود.
هوش مصنوعی: در دنیای ما، صیادان با تیرکمانهای خود در کمیناند، اما وقتی تو در بازی بزرگان قرار بگیری، تیرهای پرقدرتی به سمتت خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر کسی که توانایی پرواز دارد به زیرکی عمل کند، دیگر به دام نمیافتد و صیاد نمیتواند او را شکار کند.
هوش مصنوعی: به او گفتم: «از عادت جدایی بگذر، چرا که طلاق برای من از همه چیزها نفرتانگیزتر است.»
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که زندگی به مانند سازی است که صدای فراق را به گوش میرساند و این حالت حالتی خوشایند و شاداب است. در واقع، دوری و جدایی را میتوان به عنوان یک بخشی از زندگی و تجربیات شیرین آن پذیرفت.
هوش مصنوعی: در برابر عشق و وصال، هیچ چیز نمیتواند به خوبی و وضوح بیان شود. اگر بخواهم درباره عشق صحبت کنم، نه خودم هستم و نه آن معشوق، پس همه چیز بیمعنا میشود.
هوش مصنوعی: کلام او انسان را از خود بیخبر و دور کرد و در دل او احساس تازهای از سوز و درد ایجاد شد.
هوش مصنوعی: اندکی در میان دود خود غرق شدید و دوباره در آن دود گم شدید.
هوش مصنوعی: از میان دود پیچیده، صدای نالهای به گوش میرسد. خوش به حالت کسی که در درد و رنج میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.