عطار » مصیبت نامه » بخش سیهم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل
گاه بودی کو بدیدی روی او
برگرفتی تیغ یک یک موی او
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و یکم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
پس بتان را خواند از هر سوی او
عرضه شان میداد پیش روی او
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و دوم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
چون زمانی بود هم پهلوی او
دست زد آهسته بر زانوی او
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و دوم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
گه نهادی روی خود بر روی او
گاه بستی موی خود بر موی او
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و دوم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
چون نگه کرد آن غلام از سوی او
دید پای خویشتن بر روی او
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و سوم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
هرکرا بوئی رسد از سوی او
هر دو عالم چیست خاک کوی او
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
آب دریا باشد از شش سوی او
واو بمیرد تشنه دل در کوی او
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و نهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
چشم بیند یا خم ابروی او
روی بیند یا شکنج موی او
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و نهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
چون بدید از دور سلطان روی او
دید جان را موی یک یک موی او
عطار » اشترنامه » بخش ۵ - حکایت استاد ترک و پردهبازی او
یک شبی در خواب دیدم روی او
عاشق و بیخود دویدم سوی او
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
بود او تنها و لشکر سوی او
شاد میرفتند در پهلوی او
عطار » اشترنامه » بخش ۲۴ - رسیدن سالک با پرده چهارم
پس سلامی کرد اندر روی او
آنگهی آمد روان بر سوی او
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
من طلب کارم که بینم روی او
راه کردم بی حد اندر کوی او
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
چون برفتند و بدیدند روی او
بی دل آنگه بازگشتند سوی او
عطار » اشترنامه » بخش ۲۹ - خاموش شدن سالك وصول از جواب
راه کن تا ره بری بر سوی او
تا همانجا گه ببینی روی او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
خون دوید از چشم همچون جوی او
دشمن جان وی آمد روی او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را
صد هزاران مرد ترسا سوی او
اندکاندک جمع شد در کوی او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۹ - قصهٔ سوال کردن عایشه رضی الله عنها از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامههای تو چون تر نیست
بر عمامه و روی او و موی او
بر گریبان و بر و بازوی او
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۰ - اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس
او توی خود را بجو، در اوی او
کو و کو گو، فاخته شو سوی او