رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۸
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۹ - بزرگی در اصل
هر که در اصلش بزرگی بوده است
آن ازو هرگز نگردد هیچ کم
پیل کو جز خدمت شاهی نکرد
چون ز آسیب فنا گردد عدم
زاستخوان او اگر پیلی کنی
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
لا فضل فی بلد فینا علی بلد
الا لمکة بیت الله والحرم
فانها فضلت من بین سائرها
بحرمة الدین والاسلام و القدم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۹ - ۴۰ - النوبة الثالثة
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
کو نماید عالم و یک ذره هم
کم شود دو کوپله زین بحر کم
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن
من همی ننهادمی بی او به هم
پیش حق در جنت المأوی قدم
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
خلق را فی الجمله در شادی و غم
مقتدایی بود در عالم علم
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
تا چو سالی بگذرد، هر دو به هم
عمر بگذاریم در شادی و غم
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
عزم آن کردیم تا با او به هم
هم نفس باشیم در شادی و غم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
شاه گفتا خواهی ای طفل دژم
تا کنم همبازیی با تو به هم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
چون در آن ویرانه شد خوار و دژم
دید با جاروب خود غربال هم
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژندهپوش با پادشاه
چون درآید گرد تو شاه و حشم
تو جدا افتی ز سگ، سگ از تو هم