گنجور

 
۱
۲
۳
۱۹
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

عزم آن دارم که امشب نیم مست

پای کوبان کوزهٔ دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای

[...]

۹ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴

 

در دلم تا برق عشق او بجست

رونق بازار زهد من شکست

چون مرا می‌دید دل برخاسته

دل ز من بربود و درجانم نشست

خنجر خون‌ریز او خونم بریخت

[...]

۱۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت

 

زانک هر مردی که نان ما شکست

سوی او با تیغ نتوان برد دست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت

 

کوه را میخ زمین کرد از نخست

پس زمین را روی از دریا بشست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت

 

جمله دارند ای عجب دامن به دست

وز همه دورند و با او هم‌نشست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت

 

صد هزاران طور از جان بر ترست

هرچ خواهم گفت او زان برتراست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

آنک حق طاها برو خواند از نخست

تا مطهر شد ز طاها و درست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

چون نخستش حق نهد در دست دست

آخرش با خود برد آنجا که هست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید

 

گفت هر یاریم نجمی روشن است

بهترین قرنها قرن منست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

چون خلیل آن کس که از نمرود رَست

خوش تواند کرد بر آتش نشست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل

 

بلبل شیدا درآمد مست مست

وز کمال عشق نه نیست و نه هست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد

 

آن گدا گفتا که من آن روز دست

شسته‌ام از جان که گشتم از تو مست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس

 

گفت تا نقاش غیبم نقش بست

چینیان را شد قلم انگشت دست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت طاووس » قصه رانده شدن آدم از بهشت

 

ما زوال آریم بر وی هرچ هست

زانک نتوان زد به غیر دوست دست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بط » حکایت بط

 

زنده از آب است دایم هرچ هست

این چنین از آب نتوان شست دست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانه‌ای درباره دو عالم

 

گفت کاین هر دو جهان بالا و پست

قطرهٔ آب است نه نیست و نه ‌هست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » داستان کبک

 

دل در این سختی به صد اندوه خست

زانک عشق گوهرم بر کوه بست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » داستان همای

 

جمله را در پر او باید نشست

تا ز ظلش ذره‌ای آید به دست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت کوف » حکایت کوف

 

هرک در جمعیتی خواهد نشست

در خرابی بایدش رفتن چو مست

۱ بیت
عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت کوف » حکایت کوف

 

هدهدش گفت ای ز عشق گنج مست

من گرفتم کامدت گنجی به دست

۱ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۹
 
تعداد کل نتایج: ۳۶۲