اندر اینجا بد ملازم او مدام

دائماً از وصل حق اوشاد کام

جسم را شبها بدار اندر قیام

تا از آن معنی شوی مرد تمام

بعد از آن سلطان برفت وآن همام

همچنان استاده بود اندر قیام

با سر او باغ و بستان و غلام

کی رسد در راه این مردان تمام

مال و ملکی داشت بی‌حد آن غلام

در نشابورش بدی او را مقام

عزم کعبه کرد آندم آن غلام

پس وداعی کرد خویشان را تمام

دل ز دست خود بدادی ای غلام

همرهان رفتند در خوابی مدام

هر که را شد قبله دنیا ای غلام

ماند اندر آتش سوزان مدام

دائماً در خوف بودی آن امام

بر سر کوهش بدی دائم مقام

بود درویشی مسافر ای غلام

سال و مه اندر سفر بودی مدام

همچنین می‌رفت اندر ره مدام

تا رسید اندر خراسان والسلام

سایه در خورشید گم گردد مدام

کل همه خورشید گردد والسلام

هر که واصل شد برست از ننگ ونام

وانکه عارف شد بجست از زرق ودام

گفت ما را بلبلی کردند نام

عشق گل با جان مابسته مدام

او مرا رسوا کند در هر مقام

کی برد او در ره معنی تمام

در چمن جائی دهم او را مقام

تا بنالد خوش در آنجا او مدام

هر دم از ما صد درود و صد سلام

بر رسول و آل و اصحابش تمام

چون شکم را پاک داری از حرام

مرد ایمان دار باشی والسلام

ای برادر گر خرد داری تمام

نرم و شیرین گوی با مردم کلام

هر که بربست او در راحت تمام

باز شد بر وی در دار السلام