عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
کز حرم در رومش افتادی مقام
سجده میکردی بتی را بر دوام

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
پیش ازین در عشق بودی خام خام
خوش بزی چون پخته گشتی والسلام

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
گفت کابین را کنون ای ناتمام
خوکوانی کن مرا سالی مدام

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
همچنان تا چل شبانروز تمام
سر نپیچیدند هیچ از یک مقام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
از برای ماهیی، هر روز دام
اندر اندازم، کنم تا شب مقام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
دولتی داری به غایت ای غلام
کین همه ماهی درافتادت به دام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » به کعبه رفتن رابعه
چون به نزدیک حرم آمد به کام
گفت آخر یافتم حجی تمام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مردهای احتراز جست
مرد زاهد گفتش آخر ای غلام
از کجا آوردی این عالی مقام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مردهای احتراز جست
کار حکمت جز چنین نبود تمام
لاجرم خوداین چنین آمد مدام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز
خاکیا ن را کار میگردد تمام
نان برای گرسنه باید مدام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گمشدن شبلی از بغداد
نیست ممکن در میان خاص و عام
از مقام بندگی برتر مقام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دو روباه که شکار خسرو شدند
گر کنی یک آرزوی خود تمام
در تو صد ابلیس زاید والسلام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که از ابلیس گله داشت
هرک بیرون شد ز اقطاعم تمام
نیست با او هیچ کارم والسلام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
پیش از این این بیخبر را بر دوام
روی گردانیده بایستی مدام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
وا دو حرف آمد، الف واو ای غلام
هر دو را در خاک و خون بینی مدام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت نومریدی که زر از شیخ خود پنهان میداشت
در حساب یک جو از زر حرام
موی بشکافد به طراری مدام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » نکتهای که شیخ بصره از رابعه پرسید
تا به دست آرد جوی زر از حرام
چون بدست آرد بمیرد والسلام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد
چون شد آن قصر بهشت آسا تمام
پس گرفت از فرش آرایش نظام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد
عاقبت چون شد سرای او تمام
دعوتی آغاز کرد از بهر عام

عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت تاجری که از فروختن کنیز خود پشیمان شد
مرد میشد در میان ره مدام
خاک بر سر میفشاندی بردوام
