گنجور

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

کز حرم در رومش افتادی مقام

سجده می‌کردی بتی را بر دوام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

پیش ازین در عشق بودی خام خام

خوش بزی چون پخته گشتی والسلام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

گفت کابین را کنون ای ناتمام

خوک‌وانی کن مرا سالی مدام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

همچنان تا چل شبانروز تمام

سر نپیچیدند هیچ از یک مقام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

از برای ماهیی، هر روز دام

اندر اندازم، کنم تا شب مقام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

دولتی داری به غایت ای غلام

کین همه ماهی درافتادت به دام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » به کعبه رفتن رابعه

 

چون به نزدیک حرم آمد به کام

گفت آخر یافتم حجی تمام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مرده‌ای احتراز جست

 

مرد زاهد گفتش آخر ای غلام

از کجا آوردی این عالی مقام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مرده‌ای احتراز جست

 

کار حکمت جز چنین نبود تمام

لاجرم خوداین چنین آمد مدام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز

 

خاکیا ن را کار می‌گردد تمام

نان برای گرسنه باید مدام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گم‌شدن شبلی از بغداد

 

نیست ممکن در میان خاص و عام

از مقام بندگی برتر مقام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دو روباه که شکار خسرو شدند

 

گر کنی یک آرزوی خود تمام

در تو صد ابلیس زاید والسلام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که از ابلیس گله داشت

 

هرک بیرون شد ز اقطاعم تمام

نیست با او هیچ کارم والسلام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاک‌دین

 

پیش از این این بی‌خبر را بر دوام

روی گردانیده بایستی مدام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاک‌دین

 

وا دو حرف آمد، الف واو ای غلام

هر دو را در خاک و خون بینی مدام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » نکته‌ای که شیخ بصره از رابعه پرسید

 

تا به دست آرد جوی زر از حرام

چون بدست آرد بمیرد والسلام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد

 

چون شد آن قصر بهشت آسا تمام

پس گرفت از فرش آرایش نظام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد

 

عاقبت چون شد سرای او تمام

دعوتی آغاز کرد از بهر عام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت تاجری که از فروختن کنیز خود پشیمان شد

 

مرد می‌شد در میان ره مدام

خاک بر سر می‌فشاندی بردوام

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۳
sunny dark_mode