گنجور

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید

 

می‌نگر ای جاهل ناحق شناس

از خلافت خواجگی خود قیاس

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه

 

مرتضا را می‌مکن بر خود قیاس

زانک در حق غرق بود آن حق‌شناس

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » سخنی از رابعه

 

چون نبودم تا که بودم خودشناس

دیگری را کی شناسم در قیاس

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

کرد از جان مرد موسیقی‌شناس

لحن موسیقی خلقت را سپاس

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز

 

چون خبر آمد به محمود از ایاس

خادمی را خواند شاه حق شناس

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاک‌دین

 

آن پلاست خوش بسوز ای حق‌شناس

تا کی از تزویر با حق هم پلاس

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی عشق » حکایت مفلسی که عاشق ایاز شد و گفتگوی او با محمود

 

چون سواره گشتی اندر ره ایاس

می‌دویدی آن گدای حق شناس

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی توحید » حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه

 

چون حسن بشنود این قول از ایاس

گفت احسنت ای ایاز حق شناس

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۱ - مقولۀ پیر درباره شیخ

 

کفر و ایمان را گذار و حق شناس

تا نگردی در ره دین ناسپاس

عطار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode