عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
گر ز ما پرسند، برگویید راست
کآن ز پا افتاده سرگردان کجاست
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » عزم راه کردن مرغان
سالکی گفتش که ره خالی چراست
هدهدش گفت این ز فریاد شماست
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید
چون تو جویایی و ماجویان راست
در میان ما تفاوت از چه خاست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر
هرکسی میگفت شاها او گداست
شاه گفتا هرچ هست انباز ماست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن
این طلب گر از تو و از من خطاست
گر بمیرم این دم از غم هم رواست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار عباسه دربارهٔ نفس
این نیارستند کرد و آن رواست
در میان چندین تفاوت از چه خاست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت نومریدی که زر از شیخ خود پنهان میداشت
گفت معلومت بیفکن کان خطاست
پس به هر راهی که خواهی شد رواست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
مرد گفتش اینچ گفتی نیست راست
در بیابان فراخت تنگناست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خسروی که سگ تازی خود را رها کرد
گرچه این سگ دشت و صحرا را سزاست
اطلس و زر و گهر ما را هواست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
بایزید از جمله مرد مرد خاست
زانک ما را خواست هیچ از ما نخواست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
آنچ فرمایی مرا آنست خواست
کار من بر وفق فرمانست راست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی غازی و مردی کافر که مهلت نماز به یکدیگر دادند
گفت گریان از چهای بر گفت راست
کین زمان کردند از من بازخواست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
گر کند گستاخیی او را رواست
زانک دایم رازدار پادشاست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
چون ز چپ باشد ادب حرمت زراست
یک نفس گستاخیی از وی رواست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهٔ ژندهپوش
جملهٔ شهرش جوابش داد راست
کین غلامان عمید شهرماست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » قحطی مصر و مردن مردم و گفتهٔ مرد دیوانه
گر کژی گوید بدین درگه نه راست
عذر آن داند به شیرینی نه خواست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود
یک نفس بی او برآوردن خطاست
چه به کژ زو بازمانی چه به راست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
حق چو نصرت داد و کارت کرد راست
او بکرد آن خود، آن تو کجاست
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که از غلامش خواست او را برای نماز بیدار کند
گفت آن زن را که درد زه بخاست
گر کسش بیدارگر نبود رواست
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » بیان وادی عشق
گر ز غیبت دیدهای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست