عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
مرد میباید که باشد شه شناس
گر ببیند شاه را در صد لباس
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
می مکن چندین قیاس ای حق شناس
زانک ناید کار بی چون در قیاس
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه
مرتضا را میمکن بر خود قیاس
زانک در حق غرق بود آن حقشناس
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » سخنی از رابعه
چون نبودم تا که بودم خودشناس
دیگری را کی شناسم در قیاس
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز
چون خبر آمد به محمود از ایاس
خادمی را خواند شاه حق شناس
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
آن پلاست خوش بسوز ای حقشناس
تا کی از تزویر با حق هم پلاس
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
گفت حالی یوسف حکمت شناس
هیچ میدانید کین آواز طاس
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
جمله گفتند ای عزیر حق شناس
کس چه داند بانگ آید ز طاس
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
پر برآر و درگذرای حق شناس
ورنه رسوا گردی از آوازطاس
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد
گر تو مرد طالبی و حقشناس
بندگی کردن درآموز از ایاس
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
بود یک جزو غنیمت از قیاس
برتر از صد خاطر حکمت شناس
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت مفلسی که عاشق ایاز شد و گفتگوی او با محمود
چون سواره گشتی اندر ره ایاس
میدویدی آن گدای حق شناس
عطار » منطقالطیر » بیان وادی توحید » حکایت محمود و ایاز و حسن در روز عرض سپاه
چون حسن بشنود این قول از ایاس
گفت احسنت ای ایاز حق شناس
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۱ - مقولۀ پیر درباره شیخ
کفر و ایمان را گذار و حق شناس
تا نگردی در ره دین ناسپاس
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۲۰ - در بیان حال و منع آنهائی که اهل شرند واز خود بیخبرند و دیگران را احتساب فرمایند
رو تو جوهر خوان شو و جوهرشناس
تا بیابی علم معنی بی قیاس
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۲۰ - در بیان حال و منع آنهائی که اهل شرند واز خود بیخبرند و دیگران را احتساب فرمایند
عشق میگوید که بابم را شناس
وین معانی را بمظهر کن قیاس
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۲۰ - در بیان حال و منع آنهائی که اهل شرند واز خود بیخبرند و دیگران را احتساب فرمایند
عشق میگوید علی را میشناس
این معانی بشنو و میدار پاس
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۲۶ - تمثیل آنکه هرکرا جوهر قابلیت معنی هست پاک سخن را بهتر از جواهر قیمتی داند و خودرا بنافرمانی از نظر پادشاهان معنی نیفکند
گفت سلطان کن بهایش از قیاس
ز آنکه هستی در جهان جوهرشناس