گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲ - شب وصل حبیب

 

آن که آتش افکند درخلق جانان من است

وانکه می سوزد از آن رویش همین جان من است

تا شدم دیوانه پیشم قصر شه ویرانه است

کآسمان فیروزه ای ازطاق ایوان من است

عشق ورزیدم نهان ای وای بر من کین زمان

[...]

۶ بیت
عبدالقادر گیلانی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

گر رقیبش دشمن جان است رضوان من است

ورهمه مالک بود در راه او جان من است

آب حیوانی کزو شد زنده ی جاوید خضر

گر زمن پرسند خاک کوی جانان من است

من چه غم دارم اگر بر چشم اهل روزگار

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

آن سوار کج کله کز ناز سلطان من است

بس خرابی ها کز او، در جان ویران من است

خون من در گردنم، کامروز دیدم روی او

چنگ من فردای محشر هم به دامان من است

هر که در جا حور دارد، خانه پندارد بهشت

[...]

۸ بیت
امیرخسرو دهلوی
 

ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - تفاخر و تعریف از خود گوید

 

دیوانه‌ام وین عقل کل طفل دبستان من است

روح‌القدس بر لوح دل کمتر ثنا خوان من است

تا مشتری شد دلبرم فارغ ز حوض کوثرم

مه را گریبان می‌درم، مه در گریبان من است

من چون خلیفه زاده‌ام، اندر ولایت حاکمم

[...]

۲۱ بیت
ناصر بخارایی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

این همه خونابه کاندر چشم گریان من است

گشته پیدا از جراحت های پنهان من است

قاصدی کاید ز جانان بهر قتل دیگری

قاصد جانان مگو کو قاصد جان من است

پرده از راز دلم چون غنچه برخواهد گرفت

[...]

۷ بیت
جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

یار اگر زان رقیبان و گرزان من است

گنج مهر او که مقصودست در جان من است

آب حیوان کز لطافت مرده را جان میدهد

گر خرامد بر زمین سرو خرامان من است

در جهان یک روز اگر طوفان نوح افتاده است

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ ششم در طبقهٔ ترکان » ۶۴۴- میر دوست طارمی

 

چاک هایی کاز گریبان سوی دامان من است

هر طرف راهی است کاز جان سوی جانان من است

۱ بیت
سام میرزا صفوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

آنکه با من همنشین در عشق جانان من است

کیست غیر از دل که آنهم دشمن جان من است

نیست با کم از سیه بختی که داغ عشق او

روز و شب مهر منیر و ماه تابان من است

گشته روزم تیره زان زلف و گواه دعویم

[...]

۵ بیت
مشتاق اصفهانی