محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - وله ایضا من درر منظوماته فی مدح دستورالاعظم میرزامحمد
روزه رفت و آمد از نزدیک مخدوم الانام
بر سر من مشفقی با عیدی عید صیام
وه چه مخدوم آن که هست از رفعت ذات کریم
سرور اهل کرم سردار و سرخیل کرام
وه چه سر خیل آن که خیل خسروان عصر را
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - در مدح والی گیلان جمشید زمان گفته
باز شد چشم جهان ای بخت خواب آلودهان
صبح دولت میدمد برخیز زین خواب گران
بالش زیر سرت کان مانده از اصحاب کهف
مالشی ده چشم غفلت را و سر بردار از آن
اسب چوبین پای امیدت که نقش عرصه بود
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطانالاعظم الاعدل ابوالمظفر شاه عباس الموسوی الصفوی گفته
شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان
دوش بر دوش ظفر رایات شاه نوجوان
پاسبان ملت و دین قهرمان ماء و طین
آسمان عز و تمکین پادشاه انس و جان
صورت لطف خدا کهفالوری نورالهدی
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - فی مدح دستورالاعظم ابوالمید میرزا جابری طاب ثراه
باد مسعود و همایون خلعت شاه جهان
بر وزیر جم سریر کامکار کامران
آصف اعظم مهین دستور خاقان عجم
مرکز عالم گزین معیار پرگار جهان
میرزا سلمان سلیمان زمان فخر زمین
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح شاه اسمعیل بن شاه طهماسب صفوی
مژدهای اهل زمین که اقبال بر هفت آسمان
کوس دولت زد به نام خسرو صاحبقران
زد سپهر پیر در دارالعیار سلطنت
سکهٔ شاهی به نام پادشاه نوجوان
خواند بر بالای نه منبر خطیب روزگار
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه صفوی
مژده عالم را که دهر از امر ربالعالمین
بهر شاه نوجوان رخش خلافت کرد زین
خاتم شاهنشهی را بهر آن گیتی پناه
کنده حکاک قضا الملک منی بر نگین
امر عالی را به امر عالی او عنقریب
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - در مدح شاه سلطان محمدبن شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه
یارب از عزالهی قرنها دارد نگاه
جای شاهان جهان سلطان محمد پادشاه
صاحب عادل دل دین پرور دارا سپه
مالک دریا کف فرمان ده عالم پناه
حامی شرع معلی ملجاء دین نبی
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۷
دارم از دست تو بر سر افسر بیغیرتی
میبرم آخر سر خود با سر بیغیرتی
سر چو نقش بستر از جا برندارد هرکه او
همچو من پهلو نهد بر بستر بیغیرتی
از جبینم کوکبی میتابد و میخوانمش
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷
سید عالی نسب قاضی عمادالدین که شد
صد خلل در کار شرع از فوت آن عالیجناب
چون ز دانش داشت ملک شرع در زیر نگین
شاه ملک شرع شد تاریخش از روی حساب
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲
اشعث طماع عهد خود جمال قصه خوان
آن که چون او طامعی در بحر و بر صورت نبست
جمریانش ناگهان کشتند و هر فردی که بود
رست از اخذ و جهید آن خر گدای زرپرست
عقل چون تاریخ قتلش خواست از پیر خرد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - وله ایضا
ای فلک حشمت که در دکان نظم محتشم
به ز مدح مشتری گیر تو یک پرگاله نیست
وان عروسان را که در عقد تو میآرد به نظم
هیچ یک را احتیاج صنعت دلاله نیست
نطقش از شیرینی در ثنایت مینهد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸
میرزا جانی به یک آن سرو سرا بستان لطف
از جهان چون خیمه زد بر طرف انهار بهشت
یک شبش در خواب دیدم با رخی کز عکس آن
بر زمین و آسمان میتافت انوار بهشت
گفتم ای گل چیست تاریخ تو و جایت کجاست
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - وله ایضا
زیب اتراک جهان فخر هنرمندان عصر
آن که چرخ بیهنر با بخت او پرخاش کرد
پیری آن غواص بحر حکمت و گنج و هنر
شمهای از موشکافیهای پنهان فاش کرد
مثقبی باریکتر از فکر خود ترتیب داد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - وله ایضا
محتشم تا کی کشم از ناسزاگویان عذاب
آخر از بیطاقتی تیغ جزا خواهم کشید
گر حسام هجو خواهم داشت زین پس در غلاف
برخلاف ماسلف آزارها خواهم کشید
میزند چون تیغ طعنم خواه دشمن خواه دوست
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - در مدح میر محمد مؤمن فرماید
گوشوار گوش دوران درةالتاج جهان
قرةالاعیان محمدمؤمن آن عالی گوهر
چون فتاد از موج بحر آفرینش بر کنار
با قدومی از نجوم آسمان مسعودتر
گوهر بحر سعادت خواندمش کان گنج را
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - وله ایضا
ای چراغ منتظر سوزان که میباید مرا
بهر برخورداری از هر وعدهات عمری دگر
وی خدیو صبر فرمایان که میباید تو را
بینوائی بر در از ایوب صبر اندوزتر
با وجود آن که دست درفشانت مسرفی است
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - وله در رثاء
میر عالی رتبه آن مهر سپهر عز و جان
در دری قیمت آن دریا دل والاگهر
زبدهٔ آل نبی سید قوامالدین که بود
بینظیر از حسن سیرت در بسیط بحر و بر
چون به آهنگ ریاض خلدو گلزار جنان
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - در شکایت فرماید
خسروا شاها جوان دل شهریارا سرورا
ای جهان را عهد نو هنگامهات خرم بهار
ای برای عقل پرور پایهٔ دین پروری
وی به ذات فیض گستر سایهٔ پروردگار
ای تو را در دور بر ما تحت گردون داوری
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵ - وله ایضا
ای تو را قدر و جلال از چرخ ذی قدرت زیاد
وی تو را جود و نوال از بجر گوهرپاش بیش
در زمان چون تو سلطانی که اخراجات من
بیتعلل میدهد از مخزن احسان خویش
از برای آن زمین کز من به جان شد منتقل
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹ - وله ایضا
افتخار اهل دولت خواجه احمد آن که بود
نشه اقبالش از فیض ازل در آب و گل
طایر روحش به شهبال توجه ناگهان
در هوای آن جهان زین آشیان برداشت ظل
از دل و جان بود مولای علی و آل او
[...]