گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷

 

با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما

همچو مرکز پای بر جاییم و سیاریم ما

سنگ راه هیچ کس از خاکساری نیستیم

زیر پای رهنوردان راه همواریم ما

با هزاران چشم می جوییم عیب خویش را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸

 

در نظرها گرچه بیکاریم در کاریم ما

همچو مرکز پای برجاییم و سیاریم ما

آب و گل کی می شود صاحب بصیرت را حجاب؟

همچو چشم دام، زیر خاک بیداریم ما

طوطی از گفتار در زنگ قساوت غوطه زد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

دیده سیر و دل بی مدعا داریم ما

آنچه می باید درین مهمانسرا داریم ما

آبروی بی نیازی چشمه حیوان ماست

کی چو اسکندر غم آب بقا داریم ما؟

گر به درد و داغ روزافزون خود قانع شویم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟

چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

تا غبار خط او را در نظر داریم ما

منت روی زمین بر چشم تر داریم ما

فکر ما هر روز گردد یک سر و گردن بلند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱

 

شیوه های چشم او را در نظر داریم ما

مو به مو زان جنبش مژگان خبر داریم ما

بلبلان در راه ما بیهوده می ریزند خار

دیده ای از دامن گل پاکتر داریم ما

زورق ما گرچه شد یکرنگ دریا چون حباب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲

 

از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما

در نشیب از سیل خودداری طمع داریم ما

در گلستانی که خاک از باد سبقت می برد

از گل و شبنم وفاداری طمع داریم ما

خویش را دیوار نتواند ز بیهوشی گرفت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳

 

یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما

در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما

در چنین راهی که مردان توشه از دل کرده اند

ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما

منزل ما همرکاب ماست هر جا می رویم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما

بخت سبز طوطی شکرشکن داریم ما

چشم ما چون زاهدان بر میوه فردوس نیست

دستگیری چشم ازان سیب ذقن داریم ما

نیست از کنج دهان یار قسمت خال را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵

 

گرچه ما را نیست بر روی زمین ویرانه‌ای

خانه ها چون گنج در زیر زمین داریم ما

از گریبان گل بی خار اگر سر بر زنیم

خار در چشم از نگاه دوربین داریم ما

نوخطی پیوسته ما را هست در مد نظر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶

 

از تحمل خصم را هموار می سازیم ما

خار بی گل را گل بی خار می سازیم ما

نیست چون آیینه در پیشانی ما چین منع

زشت و زیبا را به خود هموار می سازیم ما

از گرانجانان گرانی می برد فریاد ما

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷

 

اشک پیش مردم فرزانه می ریزیم ما

در زمین شور دایم دانه می ریزیم ما

از کمین گریه ما ای فلک غافل مشو

بی خبر چون سیل در ویرانه می ریزیم ما

قطره گوهر می شود چون واصل دریا شود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸

 

خار در پیراهن فرزانه می ریزیم ما

گل به دامن بر سر دیوانه می ریزیم ما

قطره گوهر می شود در دامن بحر کرم

آبروی خویش در میخانه می ریزیم ما

در خطرگاه جهان فکر اقامت می کنیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹

 

گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما

از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما

گر در آن محراب ابرو نیست ما را راه حرف

از دعاگویان آن صبح بناگوشیم ما

از نسیمی می شود بنیاد ما زیر و زبر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰

 

چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما

باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما

ناله ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد

کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما

قطره اشکیم با آوارگی هم کاروان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱

 

جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما

دست و تیغ عشق را زخم نمایانیم ما

می توان از شمع ما گل چید در صحرای قدس

زیر گردون چون چراغ زیر دامانیم ما

بر بساط بوریا سیر دو عالم می کنیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲

 

بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما

خضر را شمشیر زهرآلود می دانیم ما

هستی مطلق بود از خودنمایی بی نیاز

هر چه آید در نظر نابود می دانیم ما

نیست ما را وحشتی از برگریزان حواس

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳

 

آسمان را خانه زنبور می دانیم ما

انجمش را دیده های شور می دانیم ما

نشأه سرشار در میخانه افلاک نیست

صبح را خمیازه مخمور می دانیم ما

جز فضای دل، به زیر آسمان هر جا که هست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴

 

خون دل را باده گلفام می دانیم ما

آه را خوشتر ز خط جام می دانیم ما

نیست احسان بنده کردن مردم آزاد را

دانه اهل کرم را دام می دانیم ما

در گلستانی که بلبل نغمه پردازی کند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

گرچه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما

کار با اطفال چون افتاد مجنونیم ما

سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست

هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما

نارسایی باده ما را ز دوران مانع است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶

 

نور معنی در جبین تاک می بینیم ما

در قدح افشرده ادراک می بینیم ما

کوری آلوده دامانان وسواس صلاح

دختر رز را به چشم پاک می بینیم ما

کعبه دل را که ساق عرش تا زانوی اوست

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۳۳۴
۳۳۵
۳۳۶
۳۳۷
۳۳۸
۶۹۹
sunny dark_mode