×
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۴۳ - به دوستی نوشته شد
غالب آنان را که مردم ترستائی در قیاس
چون به دقت بنگری ز نقحبه تر ز نقحبه اند
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳ - به میرزا اسمعیل هنر نوشته
تازه کن پیوستگی آن کهنه پیمان تاک را
بگسل این پیوند نو پیوسته تریاک را
آبی از خم خانه کن بس پشته ها اندوه را
تابی از می سوختن بس دشت ها خاشاک را
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۶۲ - به دوستی نگارش یافته
محفلی دارم به سامان طرب دور از تو لیک
برگ رامش دور از آن محفل بسازی دیگر است
خاک مجلس، چنگ قامت، ناله مطرب، غم ندیم
دور ساقی چشم خون پالا شراب و ساغر است
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۷۹ - به دوستی نوشته
جاودان باد از تنور چرخ و آبشخورد خاک
بی سپاس آب و آتش، نان و آبت گرم و سرد
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۷۹ - به دوستی نوشته
آنچه پر جستیم و کم دیدیم و در کار است و نیست
در حقیقت نیست جز انسان که بسیار است و نیست
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۸۱ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگاشته
ای بهار دوستی را بوستان ها آب و رنگ
وی درخت راستی را شاخساران برگ و بار
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۸۹ - به دوستی نوشته شد
شب روی گر هست ماه است آن هم در آسمان
سرکشی گر هست سرو است آن هم اندر جویبار
۱
۲