گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » ایدل اندر پرده تقدیر کس را راه نیست

 

نحس گردون در جهان جاه تا تأثیر کرد

بخت برنا را لگد کوب سپهر پیر کرد

دور گردون را زمانه علت بیداد خواند

صحن گیتی را ستاره موجب تشویر کرد

روزگار از جور گردون یک بیک آگاه گشت

[...]

امامی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۸

 

خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد

کی به زنجیرش توان پا بسته تعمیر کرد؟

نشأه می مرگ آب زندگانی دیده است

دختر رزچون خضر صد نوجوان را پیر کرد

شعله گستاخ طرف دامن قاتل مباد!

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸

 

تا مرا عشق تو با دیوانگان زنجیر کرد

فارغم از خدمت استاد و جور پیر کرد

آب حیوان در لب لعل تو و ما خشک لب

حسرت آن لب مرا از جان شیرین سیر کرد

روز اول بر وصالت دل نمی‌بایست بست

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

ای مسلمانان مرا عشق جوانی پیر کرد

پای دل را کافری در زلف خود زنجیر کرد

نی غلط، گردد جوان از عشق‌بازی اهل دل

غم که باشد تا تواند عاشقانرا پیر کرد

نی غلط هم نیست سوزد مغز را در استخوان

[...]

فیض کاشانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

سرو را شمشاد قدش محو چون تصویر کرد

آب را موج خرامش پای در زنجیر کرد

ای دم صبح قیامت این همه تأخیر چیست

پاس خاطر داریی صحبت مرا دلگیر کرد

هر سرمه با قد خم گشته می گوید هلال

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

نفس سرکش را مسخر عقل پرتدبیر کرد

سگ چو شد دیوانه او را می توان زنجیر کرد

بی مربی زیر گردون معتبر نتوان شدن

ماه نو را رفته رفته چرخ عالمگیر کرد

با بزرگان جهان گستاخ بودن خوب نیست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۳۱ - تیرگر

 

تیرگر امرد مرا یاد وصالش پیر کرد

خانه من آمد و خود را نشان تیر کرد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۶۳ - خورده فروش

 

دلبر خورده فروشم عاشقان را پیر کرد

خانه من آمد و درهای کو زنجیر کرد

سیدای نسفی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

در سواد خط خوبان بسکه دل شبگیر کرد

همچو صبح صادقم در این سیاحت پیر کرد

زلف خوبان بسکه در این گوشه واگردیده است

جذبه را در خلوت ما عشق در زنجیر کرد

خواب دیدم زلف معشوقی به دست آورده ام

[...]

سعیدا
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

طره صیادی مرا در زلف خود زنجیر کرد

تار مویش را به سحر غمزه طوق شیر کرد

دره دره آنچه در هستی بود در بند اوست

عشق را نازم که آخر تا کجا تاثیر کرد

بسکه دیر آمد بسر وقت دلم داغ غمش

[...]

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode