گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وله

 

با سفیران تو مه گم گشته پیکی راه جوی

نزد بوابت زحل دون پایه ای زارذال کوی

با ضمیرت آفتاب افسرده ای بیهوده پوی

باورش گر نیست بارای تو گردد روبروی

جیحون یزدی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)

 

ای صبا بنما بکوی آن بت مهروی روی

رخصت گفتار اول زان مه دلجوی جوی

پس بدانگ گلچهره‌ام چون بلبل خوشگوی گوی

سرو قدم ز هجر ایسر و مشگین موی موی

صامت بروجردی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۸ - ترکیب بند

 

شد فروزان بر فراز طور نار موسوی

نفس رحمن گشت بر عرش ولایت مستوی

سوخت صد عجل خوار از برق تیغ آبدار

چون عیان شد ذوالفقار شه چو دست موسوی

آتش سینا تجلی کرد در طور وجود

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷۷

 

شاد زی ای شهریار قدر دان کز فضل تو

گشت بازار معارف گرم و پشت دین قوی

قطب عالم باش و خورشید جهان اندر زمین

همچو خط استوا آیین ملکت مستوی

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۲ - آزرم

 

ای برادر، تا توانی گیر با آزرم‌ خوی

مرد بی‌آزرم باشد چون زن بسیار شوی

غیرت و صدق و امانت‌، کاین سه اصل مردمیست

اصلشان ز آزرم خیزد، گیر با آزرم‌خوی

هرکه در پیش کسان آزرم خود بر خاک ریخت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

بار دیگر خان ازبک سوی مشهد کرد روی

و ندر آن کشور بسی بیداد کرد آن تندخوی

هرکه را دیدند کشتند آن گروه بی‌گفت‌وگوی

شوی بر مرگ زن افغان کرد و زن بر مرگ شوی

منهیان شه را خبر کردند از این های و هوی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

گر تناسب را بگیریم از ملوک غزنوی

ناصرالدین شه به مشرق بوده سلطانی قوی

صاحب تدبیر و عزم و رای و طبع مستوی

جمع در وی جمله آداب و صفات خسروی

کشورش ز امن و رفاه و علم و صنعت محتوی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

زان سپس با اردوان بنمود حربی بس قوی

واندر آن میدان فرو شد پادشاه پهلوی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

سوی ری شد تا دگر ره بازگردد جنگجوی

لیک دشمن بی‌سبب زان سرزمین برتافت روی

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۴ - مسمط وطنی

 

گر ز باد کبر و نار جهل برتابیم روی

شاید آبِ رفتهٔ این خاک باز آید به جوی

لیک با این وضعِ ایران مشکل است این گفت‌وگوی

چون که ما کردیم اکنون بر دو چیزِ زشت خوی

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۶ - مسمط ذوقافیتین

 

چند سازی فصل گل در ساحت مشکوی کوی

خیز و کن در باغ ای ماه هلال ابروی روی

در کنار جوی جا با قامت دلجوی جوی

کز شمیم مو دهی بر سنبل شب بوی بوی

فرخی یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۹ - تضمین غزل گلزار علیه‌الرحمه

 

ای مرید راه حق جز راه عشقش را مپوی

در گلستان ارادت جز گل مهرش مبوی

هر که جوید غیر او نام و نشان از وی مجوی

هرکه را بر سر نباشد شوق دیدارش بگوی

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode