گنجور

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱ - ای متاع درد در بازار جان انداخته

 

ای متاع درد در بازار جان انداخته

گوهر هر سود در جیب زیان انداخته

نور حیرت در شب اندیشهٔ اوصاف تو

بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته

از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵ - در مدح حکیم ابوالفتح

 

مرحبا ای شاهد ایام را عهد شباب

وی بهین تو باوه باغ دعای مستجاب

مرحبا ای اوج بخش در حضیض افتادگان

کز تو در بازوی عصفوراست شهبال عقاب

مرحبا ای نوشدار مزاج روزگار

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۶ - در مدح جلال الدین اکبرشاه

 

ای دل معنی سرشتت راز دان آفتاب

تا ابد بر خوان دولت میهمان آفتاب

بر کمال دولتت هر کس که بیند بنگرد

از شراب تربیت رطل گران آفتاب

دولت جمشید همدوشی کند با دولتت

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۳ - در مدح حکیم ابوالفتح

 

داورا! سال نوت محفل طراز سور باد

تهنیت گویان عامت قیصر و فغفور باد

تا ازل سال کهن برگشته بهر تهنیت

جملگی در ساحت سال نوت محصور باد

از در دروازه نوروز تا میدان عید

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۸ - در مدح شاهزاده سلیم

 

نوبهار آمد که افشاند چو حسن یار گل

چون وصال یار ریزد هر خس و هر خار گل

گلفروشی بود مخصوص دل پر داغ ما

کرد بی عزت بهار آخر بهر بازار گل

بسکه طبع کاینات از خرمی آبستن است

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۹ - تجدید مطلع

 

چون ز لطف آری ببالین من بیمار گل

از پی آرایش تابوت هم بردار گل

گر بجنت بگذری حاشا که رضوان در رهت

سوسن و سنبل بیفشاند بلی ناچار گل

جلوه کن در روضه تا حوران بدست انفعال

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۴۵ - در نعت حضرت رسول (ص)

 

صبحدم چون در دمد دل صور شیون زای من

آسمان صحن قیامت گردد از غوغای من

گوش اهل آسمان و حلقه ماتم یکی است

شیونم تا برکشد آهنک هایا های من

مصر ویران کرد و رو در وادی ایمن نهاد

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵۰ - در منقبت حضرت ختمی مرتبت (ص)

 

ای مرا بر زشتی اعمال ، نومیدی گواه

دورم از حسن عمل چون رو سپیدی از گناه

صورت امید می بینم چو آب موج زن

بسکه میگردد زشرمم رعشه در نور نگاه

گر بصورت کاه را گویم که همرنگ منی

[...]

عرفی