گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۸

 

خشک کلب سگ و بتفوز سگ

آن چنان که نجنبید او را هیچ رگ

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۵

 

دم سگ بینی ابا بتفوز سگ

خشک گشت، کش نجنبد هیچ رگ

رودکی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گرشاسپ » بخش ۲

 

گشاده زنخ دیدش و تیزتگ

بدیدش که دارد دل و تاو و رگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۴

 

ز تندی به جوش آمدش خون برگ

نشست از بر بارهٔ تیزتگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۸

 

همی رفت پیش اندرون چار سگ

سگانی که گیرند آهو به تگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور سوم » پادشاهی شاپور سوم

 

جهان شد پر از یوز و باران و سگ

چه پرنده و چند تازان به تگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵

 

بدرند بر تنت بر پوست ورگ

سپارند پس استخوانت بسگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۹

 

بیامد دمان تا بر آن سه ترک

نه ترک دلاور سه پیل سترگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۶

 

قلاده بزر بسته صد بود سگ

که دردشت آهو گرفتی بتگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرایین » پادشاهی فرایین

 

همی‌دارد او مهتران را سبک

چرا شد چنین مغز و دلتان تنگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳

 

که او را به باید به یوز و به سگ

که در دشت نخچیر گیرد به تگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸

 

تو را ناسزا خواند وسرسبک

ورا شاه ایران ومغزی تنگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۲

 

نه در سرش مغز و نه در تنش رگ

چه طوس فرومایه پیشم چه سگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۲

 

سواران ز بس رنج و اسبان ز تگ

یکی را بتن بر نجنبید رگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۵

 

جدا شد ز باره هم آنگاه ترک

ز اسب اندر افتاد ترک سترگ

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۸

 

فروماند اسبان جنگی ز تگ

که گفتی به تنشان نجنبید رگ

فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۹ - شعر گفتن ورقه

 

نگارم شد و شد ز هجرش مرا

هم از دل نشاط و هم از روی رنگ

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۹ - شعر گفتن ورقه

 

کنون کم قضا سوی اوره نمود

نگیرم دگر در صبوری درنگ

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۹ - شعر گفتن ورقه

 

ز جان و ز خون معادی کنم

هوا تیره فام و زمین لاله رنگ

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۹ - شعر گفتن ورقه

 

نیارم شبیخون،‌ نسازم کمین

کزین هر دو بر مرد عارست و ننگ

عیوقی
 
 
۱
۲
۳
۱۳