×
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان
غم خود را در آنجا می فرو گفت
اگرچه قصه را بر نام او گفت
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۸) حکایت بزرجمهر با انوشیروان
چنان کردند القصّه که او گفت
که تا گفت آن معمّا و نکو گفت
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد
زبان بگشاد محمود و بدو گفت
که بپذیر ای گدا از من نکو گفت
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون
سخن گر مست گوید چون نگو گفت
به جان بپذیر و آن منگر که او گفت
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
چو بس شایسته آمد هر چه او گفت
شهش بسیار بستود و نکو گفت
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶ - در اسرار عشق الهی فرماید
در آنچه گفت خواهم آنچه او گفت
که حق دید و وزو دید و نکو گفت
عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
ز آدم تا بایندم سر همو گفت
یکی منصور بی دانش فرو گفت
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۱۵ - حکایت آن دو صاحب جمال که یکی از خلق خوش عاقلان را دیوانه ساخته بود و دیگری از خوی بد آشنایان را بیگانه خویش کرده بود
چو این حرف آن حریف تند خو گفت
نکو خو در جواب او نکو گفت
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
ذکری که تا سحر دوش صوفی به های وهو گفت
من می شنیدم امشب می از دل سبوگفت
گفتم بهشت روزی خواهد شد ازچه طاعت
شیخی بگفت روزه مستی به حسن خو گفت
عنبر ز بوی مویت بنگر شده نصیری
[...]