گنجور

خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۸۲

 

آن شب که من از فراق تو خون گریم

باری بنظاره آی تا چون گریم

هر لحظه هزار قطره افزون گریم

هر قطره بنوحه ای دگر گون گریم

خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۱۶

 

در عشق تو ای نگار ایدون گریم

وانروز که کم گریم جیحون گریم

آهم نرسد کنون همی خون گریم

خونم چو رسد مرا بگو چون گریم؟

خواجه عبدالله انصاری
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۵ - النوبة الثالثة

 

آن شب که من از فراق تو خون گریم

باری بنظاره آی تا چون گریم‌

هر لحظه هزار قطره افزون گریم

هر قطره بنوحه‌ای دگرگون گریم

میبدی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۵۳

 

در هجر تو من ز شمع افزون گریم

وانگه چو صراحی اشک گلگون گریم

چون ساغر باده ام که از دلتنگی

چون نالۀ چنگ بشنوم خون گریم

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴۰

 

رفتی و ز رفتن تو من خون گریم

وز غصهٔ افزون تو افزون گریم

نی خود چو تو رفتی ز پیت دیده برفت

چون دیده برفت بعد از او چون گریم

مولانا
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

به دل دردی عجب دارم نمی‌دانم که چون گریم

دلا خون شو که تا بر درد خود یک لحظه خون گریم

کند تدبیر عقل ذوفنون تا سازدم خندان

من دیوانه از تدبیر عقل ذوفنون گریم

تنم پر زخم کاری سینه ام پر داغ بی یاری

[...]

جامی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۷

 

بیا ای اشک خونین تا که بر بخت زبون گریم

کشم آهی ز دل و ز ابر آزادی فزون گریم

اگر منعم کند از گریه عقل مصلحت بینم

ز کیشش رو بگردانم بفتوای جنون گریم

دمی با خویش پردازم بآه و ناله در سازم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰

 

از شرم گناه شاید از خون گریم

از ابر بهار بر خود افزون گریم

اشگی باید که نامه‌ام شسته شود

چون عمر وفا نمی‌کند چون گریم

فیض کاشانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۹

 

آب شد دیده ز بس گریه دگر چون گریم

خون کن ای عشق دلم تا پس از این خون گریم

تا تو ای خسرو خوبان همه شیرین خندی

من چو فرهاد به تلخی همه گلگون گریم

تو گلستانی و من ابر بهاران نه عجب

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۱

 

بر تو آن دیده و دل کو که به قانون گریم

خوشتر آن است که از قاعده بیرون گریم

گاه چون رعد به آبادی و ویران نالم

گاه چون بر به کهسار و به هامون گریم

درد اندوه تعب قتل عطش سوز گداز

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶۹

 

از هفت سپهر اگر چه افزون گریم

بر کشته هفتاد و دو تن چون گریم

یک چشم سزای لعل بی آب تو نیست

هفتاد هزار سال اگر خون گریم

یغمای جندقی