فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ
نباید مر ترا گفتن که چون کن
ز هر کاری تو هشیاری فزون کن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
هوا را از دل گمره برون کن
یکی ره خویشتن را آزمون کن
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۸) مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ
عقوبت گر کنی او را کنون کن
وزو این جامهٔ مردان برون کن
عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۴ - فی فضیلت امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه
خدایا نفس سرکش را زبون کن
فضولی از دماغ ما برون کن
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل
به حیلت گرگ نفست را زبون کن
برآی از چاه او را سرنگون کن
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون
کسی کاو کار بد گوید که چون کن
مده بازش، ز پیش خود برون کن
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
مکن این، سرکشی از سر برون کن
درونم سوختی، درمان کنون کن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۳ - در مناجات کردن شیطان با حق و یاری خواستن او در بیرون آوردن آدم (ع) از بهشت
ورا اینجا زجنّاتت برون کن
دگر زهره ندارم تا که چون کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
مرا زین صورت اینجاگه برون کن
تنم اینجایگه پر موج خون کن
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
مکن گرمی و سودا را برون کن
حقیقت ذات خود را رهنمون کن
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
سودای میان تهی، ز دل بیرون کن
از ناز بکاه و بر نیاز افزون کن
استاد تو عشق است، چو آنجا برسی
او خود بزبان حال گوید، چون کن
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۲۲
در راه طلب دیدهٔ خود را خون کن
وآنگاه تو اسرار درون بیرون کن
گر بی خبری باش تو ساکن چو جماد
ور باخبری پس حرکت موزون کن
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل سیم
سودای میان تهی ز سر بیرون کن
وز ناز بکاه و در نیاز افزون کن
استاد تو عشق است چو آنجا برسی
او خود به زبان حال گوید چون کن
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵۷
حرص و حسد و کینه ز دل بیرون کن
خوی بدو اندیشه تو دیگرگون کن
انکار زیان تست زو کمتر گیر
اقرار ترا سود دهد افزون کن
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٠٧
هر که او را تواضعی کردی
قدر آن گر شناخت افزون کن
وانکه قدرش ز نا کسی نشناخت
چون سگش از سرای بیرون کن
تا از آن دیو بد سیر برهی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۹ - مناجات در اظهار شوق و حیرت و طلب ترقی به مقام غیرت
میل غیر از دل ما بیرون کن
شوق خود روز به روز افزون کن
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۰ - عقد بیست و یکم در غیرت که عبارت است از حمیت محبت صاحب سیر به قطع تعلق غیر از محبوب یا قطع التفات محبوب از غیر
هر چه جز وی ز دلت بیرون کن
داغ شوقش به دلت افزون کن
اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۸۸
ساقی نظری بعاشق محزون کن
رحمی بدل شکسته پر خون کن
آبی چشمان ز کوثر وصل مرا
وین دوزخ حسرت از دلم بیرون کن
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۲
عشقم فزون کن عقلم جنون کن
دلرا سراپا یکقطره خون کن
دلدار من تو غمخوار من تو
این نیم عقلم از سر برون کن
هستی توانا بر هرچه خواهی
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۳
جان ز من مستان دل ببر خون کن
اینچنین باشد دردم افزون کن
تا کنی صیدم غمزه را سرده
تا روم از خود چهره میگون کن
سینهام بریان دیدهام گریان
[...]