گنجور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اثیر اخسیکتی

سودای میان تهی، ز دل بیرون کن

از ناز بکاه و بر نیاز افزون کن

استاد تو عشق است، چو آنجا برسی

او خود بزبان حال گوید، چون کن

اوحدالدین کرمانی

در راه طلب دیدهٔ خود را خون کن

وآنگاه تو اسرار درون بیرون کن

گر بی خبری باش تو ساکن چو جماد

ور باخبری پس حرکت موزون کن

نجم‌الدین رازی

سودای میان تهی ز سر بیرون کن

وز ناز بکاه و در نیاز افزون کن

استاد تو عشق است چو آنجا برسی

او خود به زبان حال گوید چون کن

اهلی شیرازی

ساقی نظری بعاشق محزون کن

رحمی بدل شکسته پر خون کن

آبی چشمان ز کوثر وصل مرا

وین دوزخ حسرت از دلم بیرون کن

ملا احمد نراقی

بالاتر از آنی که بگویم چون کن

خواهی جگرم بسوز و خواهی خون کن

من صورتم و ز خود ندارم خبری

نقاش توئی عیب مرا بیرون کن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه